خدا ترسی در کتب آسمانی

☝️خداترسی در کتب آسمانی:☝️

                       قرآن 🌹سوره نساء آیه ۱۳۱🌹

و آنچه در آسمانها و زمین است از آن خداست ، و ما به کسانی که پیش از شما کتاب داده شدند و نیز به شما سفارش کردیم که: از خدا بترسید و اگر کافر شوید، آنچه در آسمانها و زمین است از آن خداست و خداوند بی نیاز ستوده است.


                       تورات 🌹تثنیه، فصل ۶ آیه ۱۳🌹

از خداوند، خدایتان بترسید و فقط او را خدمت نمایید.


                          زبور 🌹سرود ۳۳ آیه ۸🌹
ای مردم زمین، از خداوند بترسید و ای مردم جهان، او را احترام نمایید.


                      انجیل_متی 🌹فصل ۱۰ آیه ۲۸🌹

از کسانیکه جسم را میکُشند ولی قادر به کشتن جان نیستند،نترسید. از کسی بترسید که قادر است جسم و جان، هر دو را در دوزخ تباه سازد.

بحثی در مورد ختم قرآن

پیامبر ص فرموده اند:
🔴  ربَّ تالِ القُرآنُ وَالقرآنُ یَلعَنُهُ .
ترجمه: « چه بسیار قرآن خوانانی که قرآن بر آنها لعنت میفرستند».
توضیح: زیرا تنها به خواندن ظاهری قرآن اکتفا کرده و از اینکه مثلاً 🌷ختم قرآنی 🌷انجام داده اند خوشحالند در حالی که ، آیاتی را که خوانده اند، معنا و مفاهیم آنها را درک نکرده اند و اگر هم فهمیده اند بدانها عمل نکرده اند؟!

🔴  امام باقر و صادق علیهما السلام فرموده اند:
والله حفظوا حروفه و اَضاعوا حدوده و انما هو یتدبر فی آیاته و العمل باحکامه.
ترجمه :« به خدا سوگند که مردم حروف(کلمات و عبارات) قرآن راحفظ کردند (و یا قرائت کردند) ولیکن حدود و دستورات آن را ضایع نمودند و این ضایع کرده بدینصورت است که:🍄 در آیات قران تدبر نکرده و به احکامش عمل نکردند🍄».

✅ علاوه بر همۀ این فرمایشات،در مورد موضوع «ختم قرآن » بایستی قدری تأمّل نمود وبررسی کرد:

اینکه پیامبر اسلام  و امامان بزرگوار، مردم را به قرائت و ختم قرآن توصیه فرموده اند ، مخاطب آن بزرگواران ، مردم عرب زبانی بودند که به دلیل همزبان بودن با زبان قرآن ، وقتی که قرآن میخواندند و ختم قرآن میکردند ، معانی و مفاهیم بیشتر آیات قرآن را میفهمیدند (به غیر از آیاتی اندک ،که نیازمند تفسیر و بیانات اضافی پیامبر ص بودند ) لذا ختم قرآن اعراب مکه و مدینه با ختم قرآن ما ایرانیان فارسی زبان خیلی تفاوت دارد و آن اینکه اکثر فارسی زبان هایی که ختم قرآن میکنند ،فقط و فقط ، در محدودۀ خواندن ظاهری آیات ، متوقف میباشند بطوریکه اگر از آنان سوال شود ، اکنون که شما ختم قرآن کرده اید ، چه چیز هایی یاد گرفته اید ،پاسخشان منفی است  و لیکن 📚چنین ختم قرآنی بدرد نمیخورد و مفید فایده نمیباشد📚.

🌈 شاید گفته شود که ائمه علیهم اسلام فرموده اند که حتی نگاه به آیات قرآن نیز اجر و ثواب دارد ، آری این سخن درست است و نگاه به آیات قرآن ، چشم نواز و مسرت بخش است و لیکن همچنانکه مطرح شد این تأثیر گذاری محدود بوده و فردی را که ختم قرآن کرده و لیکن معانی و مفاهیم آیات الهی را نمیداند و به علت ندانستن معانی آیات ، آنها را بکار نمیگیرد ، نجات بخش نخواهد بود

( لطفاً دقت فرمایید)

آیا گوش دادن به قرائت قرآن  و قرائت قرآن توسط خود فرد ، دارای تأثیر یکسانی هست؟

🌺☝️🌷بسم الله الرحمن ارحیم

اولاً :
گوش دادن به قرائت و تلاوت قرآن ، یکی از ابتدایی ترین مراتب و درجاتی است که هر مسلمانی باید با آن مأنوس باشد.

ثانیاً:
اینکه  انسان ، به قرائت قاریان قرآن(از طریق c.d یا نوار) 🌷گوش 🌷دهد یا  خود به تلاوت قرآن بپردازد ، هر دو مورد در حالت روحی آدمی تأثیر گذار هستند و لیکن پُر واضح است که اگر فرد خودش و بطور مستقیم به تلاوت قرآن مبادرت ورزد علاوه بر اینکه آیاتی را که میخواند هم از طریق 🌷گوش 🌷خود میشنودو هم با 🌷چشم 🌷خودآیات الهی را میبیند و هم با 🌷زبان🌷 خود آیات  الهی را تکلّم میکند لذا به نظر میرسد که اگر خود انسان به تلاوت قرآن بپردازد ، تأثیر گذاریش بیشتر خواهد بود.

ثالثاً:
 افرادی با سواد و فاضلی همچون شما برادر بزرگوار ، نباید در مرحلۀ ابتدایی انس با قرآن (خواندن  و یا گوش دادن به قرآن) متوقف گردند و شایسته است که به مراتب و درجات بعدی انس با قرآن آغاز نمایند و آن اینکه :
1)فراتر از گوش دادن به تلاوت قرآن ،برای صحیح خوانی آیات اقدام نماید.
2)سپس اندک اندک ،به یاد گیری  ترجمۀ ساده  و تحت اللفظی قرآن بپردازد.
3) سپس برای درک معانی و مفاهیم اجمالی آیات مبادرت نماید.
4)و در مرتبۀ بعدی  برای اینکه درک عمیق تر از آیات قرآن داشته باشد با استفاده از تفاسیر آسان ،بر میزان و عمق مطالعات قرآنی خود بیفزاید و  مراتب ودرجات بعدی  . . . .

ای بسا افرادی که عمری قرآن خوانده و روزگاری طولانی با محافل قرآنی مأنوس بوده اند و لیکن هرگز در مسیر هدایت قرآنی قرار نگرفته اند چرا؟ چون در مرحلۀ اولیّۀ انس با قرآن(گوش دادن و خواندن ظاهری) اکتفاء کرده و در آن مرحله متوقّف شده اند.

🔴 از باب مزید اطلاعات مطالبی که اخیراً در تالار مطرح شده بود مجدداً معروض میگردد امید است که مفید فایده قرار گیرد انشاءالله👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇

📚 Taghizadeh 📚, [۱۹.۰۴.۱۷ ۲۲:۴۲]
👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇

1)  پیامبر ص فرموده اند:
رُبَّ تالِ القُرآنُ وَالقرآنُ یَلعَنُهُ .
ترجمه: « چه بسیار قرآن خوانانی که قرآن بر آنها لعنت میفرستند».
توضیح: زیرا تنها به خواندن ظاهری قرآن اکتفا کرده و از اینکه مثلاً ختم قرآنی انجام داده اند خوشحالند در حالی که ، آیاتی را که خوانده اند، معنا و مفاهیم آنها را درک نکرده اند و اگر هم فهمیده اند بدانها عمل نکرده اند؟!

2)  امام باقر و صادق علیهما السلام فرموده اند:
والله حفظوا حروفه و اَضاعوا حدوده و انما هو یتدبر فی آیاته و العمل باحکامه.
ترجمه :« به خدا سوگند که مردم حروف(کلمات و عبارات) قرآن راحفظ کردند (و یا قرائت کردند) ولیکن حدود و دستورات آن را ضایع نمودند و این ضایع کرده بدینصورت است که: در آیات قران تدبر نکرده و به احکامش عمل نکردند».

3)  قرآن میفرماید: وَ رَتِّلِ‏ الْقُرْآنَ تَرْتيلاً (مزّمل-4)
و قرآن را با ترتيل (شمرده و آرام و با ترتيب) تلاوت كن
تعبير به" ترتيل" كه در اصل به معنى" تنظيم" و" ترتيب موزون" است، در اينجا به معنى خواندن آيات قرآن با تأنّى(آرام و شمرده خوانی توام با تفکر و اندیشه) و نظم لازم، و اداء صحيح حروف، و تبيين كلمات، و دقت و تامل در مفاهيم آيات، و انديشه در نتايج آن است.    
بديهى است چنين قرآن خواندنى مى‏تواند به سرعت به انسان رشد و نمو معنوى، و شهامت اخلاقى، و تقوا و پرهيزگارى ببخشد.
( تفسير نمونه    ج‏25    167)./.    

درروايتى ، ابو بصير از حضرت صادق عليه السّلام نقل نموده كه فرمود: ترتيل آنست كه در قرائت تأمّل(آرام و شمرده خوانی توام با تفکر و اندیشه) و دقّت كنى.
ترجمه مجمع البيان فى تفسير القرآن    ج‏26    19    

ترتیل یعنی: تدبر در معانى قرآن و تفكر در آن و اقدام به اوامر آن و اجتناب از نواهى آن.
تفسير اثنا عشرى    ج‏13    359    

4)  سوره فرقان : 30 وَ قالَ الرَّسُولُ يا رَبِّ إِنَّ قَوْمِي اتَّخَذُوا هذَا الْقُرْآنَ مَهْجُوراً.
: شکایت پیامبر اکرم ص از مسلمانان
و رسول خدا (در روز قیامت ، زبان به شكايت گشوده) خواهد گفت: پروردگارا قوم من ،اين قرآن را متروك و مهجور گذاشتند و او را رها كردند (و در آن تفهّم و تفقّه ننمودند).

5)  قال علی علیه السلام :
وَ تَعَلَّمُوا الْقُرْآنَ فَإِنَّهُ أَحْسَنُ الْحَدِيثِ وَ تَفَقَّهُوا فِيهِ فَإِنَّهُ رَبِيعُ الْقُلُوبِ وَ اسْتَشْفُوا بِنُورِهِ فَإِنَّهُ شِفَاءُ الصُّدُورِ.

 قرآن را فرا گيريد كه بهترين گفته‏ها است، و در آن « بينديشيد» كه بهار قلبها است، از نور آن شفا بجوئيد كه شفاى دلهاى بيمار است ».   (خطبه 109)

6)  قال علی علیه السلام :
اللَّهَ اللَّهَ فِي الْقُرْآنِ لَا يَسْبِقُكُمْ بِالْعَمَلِ بِهِ غَيْرُكُم‏
« خدا را خدا را در توجه به «قرآن»، نكند ديگران در عمل بآن از شما پيشى گيرند ».(نامه 47)
قال رسول الله (ص ):
سیاتی علی امّتی زمانٌ ... یقرأ القرآن رجالٌ من امّتی لا یجاوزُ تراقیهم ...
روزگاری بر امّت  من خواهد آمد که مردانی از امّت من ، قرآن میخوانند بطوریکه از گلویشان بالا نمیرود.
نهج الفصاحه – 1755.

🙏التماس دعا🙏

قرآن خواندن بدون درک و فهم معانی و مفاهیم

1)  پیامبر ص فرموده اند:
رُبَّ تالِ القُرآنُ وَالقرآنُ یَلعَنُهُ .
ترجمه: « چه بسیار قرآن خوانانی که قرآن بر آنها لعنت میفرستند».
توضیح: زیرا تنها به خواندن ظاهری قرآن اکتفا کرده و از اینکه مثلاً ختم قرآنی انجام داده اند خوشحالند در حالی که ، آیاتی را که خوانده اند، معنا و مفاهیم آنها را درک نکرده اند و اگر هم فهمیده اند بدانها عمل نکرده اند؟!

2)  امام باقر و صادق علیهما السلام فرموده اند:
والله حفظوا حروفه و اَضاعوا حدوده و انما هو یتدبر فی آیاته و العمل باحکامه.
ترجمه :« به خدا سوگند که مردم حروف(کلمات و عبارات) قرآن راحفظ کردند (و یا قرائت کردند) ولیکن حدود و دستورات آن را ضایع نمودند و این ضایع کرده بدینصورت است که: در آیات قران تدبر نکرده و به احکامش عمل نکردند».

3)  قرآن میفرماید: وَ رَتِّلِ‏ الْقُرْآنَ تَرْتيلاً (مزّمل-4)
و قرآن را با ترتيل (شمرده و آرام و با ترتيب) تلاوت كن
تعبير به" ترتيل" كه در اصل به معنى" تنظيم" و" ترتيب موزون" است، در اينجا به معنى خواندن آيات قرآن با تأنّى(آرام و شمرده خوانی توام با تفکر و اندیشه) و نظم لازم، و اداء صحيح حروف، و تبيين كلمات، و دقت و تامل در مفاهيم آيات، و انديشه در نتايج آن است.    
بديهى است چنين قرآن خواندنى مى‏تواند به سرعت به انسان رشد و نمو معنوى، و شهامت اخلاقى، و تقوا و پرهيزگارى ببخشد.
( تفسير نمونه    ج‏25    167)./.    

درروايتى ، ابو بصير از حضرت صادق عليه السّلام نقل نموده كه فرمود: ترتيل آنست كه در قرائت تأمّل(آرام و شمرده خوانی توام با تفکر و اندیشه) و دقّت كنى.
ترجمه مجمع البيان فى تفسير القرآن    ج‏26    19    

ترتیل یعنی: تدبر در معانى قرآن و تفكر در آن و اقدام به اوامر آن و اجتناب از نواهى آن.
تفسير اثنا عشرى    ج‏13    359    

4)  سوره فرقان : 30 وَ قالَ الرَّسُولُ يا رَبِّ إِنَّ قَوْمِي اتَّخَذُوا هذَا الْقُرْآنَ مَهْجُوراً.
: شکایت پیامبر اکرم ص از مسلمانان
و رسول خدا (در روز قیامت ، زبان به شكايت گشوده) خواهد گفت: پروردگارا قوم من ،اين قرآن را متروك و مهجور گذاشتند و او را رها كردند (و در آن تفهّم و تفقّه ننمودند).

5)  قال علی علیه السلام :
وَ تَعَلَّمُوا الْقُرْآنَ فَإِنَّهُ أَحْسَنُ الْحَدِيثِ وَ تَفَقَّهُوا فِيهِ فَإِنَّهُ رَبِيعُ الْقُلُوبِ وَ اسْتَشْفُوا بِنُورِهِ فَإِنَّهُ شِفَاءُ الصُّدُورِ.

 قرآن را فرا گيريد كه بهترين گفته‏ها است، و در آن « بينديشيد» كه بهار قلبها است، از نور آن شفا بجوئيد كه شفاى دلهاى بيمار است ».   (خطبه 109)

6)  قال علی علیه السلام :
اللَّهَ اللَّهَ فِي الْقُرْآنِ لَا يَسْبِقُكُمْ بِالْعَمَلِ بِهِ غَيْرُكُم‏
« خدا را خدا را در توجه به «قرآن»، نكند ديگران در عمل بآن از شما پيشى گيرند ».(نامه 47)
قال رسول الله (ص ):
سیاتی علی امّتی زمانٌ ... یقرأ القرآن رجالٌ من امّتی لا یجاوزُ تراقیهم ...
روزگاری بر امّت  من خواهد آمد که مردانی از امّت من ، قرآن میخوانند بطوریکه از گلویشان بالا نمیرود.
نهج الفصاحه – 1755.

آیا رو خوانی  معمولی قرآن تأثیر دارد؟؟

آیا رو خوانی  معمولی قرآن تأثیر دارد؟؟

قرآن میفرماید:
ذَالِكَ الْكِتَبُ لَا رَيْبَ فِيهِ هُدًى لِّلْمُتَّقِين:

اين كتاب والا مرتبه که جاى شكى در آن نيست (تأمل در الفاظ و محتوا و حال آورنده آن ترديدى در حقانيت آن نمى‏گذارد)، مايه هدايت پرهيزكاران است (آنها كه صفات پنجگانه زير (در ادامۀ سورۀ بقره )را از طريق فطرت يا دعوت انبيا به دست آورده‏اند).

🌸عبارتِ« هُدىًِ لْمُتَّقِين» بیانگر این نکته استکه: خواندنِ ظاهری و سطحیِ قرآن، برایِ کسانیکه تقوای الهی را رعایت نکرده وبا تسليم در برابرِ هواي نفس ، به انواعِ گناهان آلوده میگردند، 🔴سود و فایده ای در بر نخواهد داشت 🔴پس براي بهره گيري از انوارِ هدايت بخشِ قرآن:

اولاً : کسیکه به قرائت قرآن مبادرت می ورزد ، بایستی ، طالب حقيقت بوده و خود، بدنبالِ دستیابی به هدايتِ الهی باشد .

ثانياً : در کنارِ تلاوت آیات الهی ، بایستی ، در راستاي کسبِ مراتبِ تقوايِ عملی،گام بر داشته ودر اين سِيْر و اقدامِ اوليّه ،  موفق گردد ، بطوریکه  قابليّت و شايستگي لازم ، براي پرتوگيري از انوارِ تابناک قرآن را داشته باشد و چنين شايستگي ، جز در ساية تسليم در برابر حق و پرهيز از هر گونه مخالفت با اوامرِ پروردگارِ متعال و خودداری از ارتكابِ گناهان، حاصل نمیگردد .
و به قول سعدی:
« باران که در لطافت طبعش خلاف نیست * در باغ لاله روید ودر شوره زار خس ».

🌻ماهیّت اصلیِ تقوی :
 تقوی عبارتست از یک نیرویِ کنترل از درون ،که انسان را در برابر طغیانهای شهوات و انواعِ معاصی ، مصون و محفوظ میدارد.
برخى مى‏گويند: تقوا آن است كه خداوند ، تو را در جايى كه از آن نهى كرده نبيند و در جايى كه تو را به حضور در آن امر كرده، مشاهده نماید.


🌷پس اجمالِ سخن اینکه: 🌷
ای بسا افرادی که عمری قرآن خوانده و روزگاری طولانی با محافل قرآنی مأنوس بوده اند و لیکن هرگز در مسیر هدایت قرآنی قرار نگرفته اند چرا؟ چون تقوای عملی نداشته و به مفاد آیات قرآن عمل نکرده اند.
پس صرف خواندن خشک و خالی قرآن ، سودی در بر نخواهد داشت.

🙏پیامبر اکرم فرموده اند:🙏
رُبّ تالِ القُرآن والقُرآنُ یَلعَنُهُ:
چه بسیار قرآن خوانی که ، قرآن بر او لعنت میفرستد.
و. . .

دیۀ زن نصف دیۀ مرد است؟

🌺🌺سوال🌺🌺
آیا در مورد اینکه 🌺🌺سوال🌺🌺
آیا در مورد اینکه دیۀ زن نصف دیۀ مرد است در قرآن ایه ای وجود دارد؟

📚📚پاسخ📚📚
🌷در مورد دیه زنان و نصف بودن مقدار دیه زنان نسبت به مردان ، در قرآن ایه ی صریحی وجود ندارد ولی در سنت اسلامی و روایات این مطلب وجود دارد و نشانه تایید این مطلب است.

 امام صادق(ع) فرمود: دیة المرأة نصف دیة الرجل؛ دیه زن نصف دیه مرد است. ( وسائل الشیعه، ج 19، ص 151 )

🌷دیه در اسلام:

دین اسلام دیه زن را نصف دیه مرد تعیین کرده است ،  شاید بیان بهتر ان این است که دیه مرد را دو برابر دیه زن قرار داده است ، این حکم به معنی کم ارزش نشان دادن زنان یا برتری مردان نیست و حکمت دیگری دارد.
با نگاه درست به مقوله ی  دیه خواهید دانست که دیه ، بها و قیمت انسان نیست.

انسان و جان و شخصیت او ، قیمتی ندارد و هیچگاه نمی توان برای ان قیمت گذاشت و دین اسلام هم هرگز این کار را نکرده است و برای انسان و جان او ، قیمت و معادلی قرار نداده است و از همه جالب تر اسلام  برای جان انسان ها و مسلمانان ارزش بسیاری قائل است ، به طوری که در قرآن ذکر می شود که اگر شخصی جان یک شخص را به ناحق بگیرد همانند ان است که جان تمام انسان ها را گرفته است ، این مقایسه نشان دهنده این است که برای جان انسان ها نمی توان ارزش و مقداری تعیین کرد.

دیه ، بها و قیمت جان انسان نیست که اگر تفاوتی در مقدار ان ، در مورد زن و مرد باشد ، به این تعبیر باشد که جان مردان با ارزش تر از زنان است. دیه ، مالی است که در جهت جبران خسارت وارد شده بر بازماندگان شخص کشته ، داده می شود.

دیه یک فرد دانشمند با یک فرد بی سواد برابر است. دیه یک فرد معتاد با دیه یک قهرمان ورزشی برابر است. دیه یک بازرگان و تاجر با یک کارگر برابر است. دیه یک مجتهد با دیه یک فرد عامی برابر است. دیه یک پیرمرد با یک جوان برابر است و ...
مسلم است که این برابری ها در مقدار دیه نشانه ،  برابری این افرار با هم نیستند ، چرا که به هر حال این افراد در علم ، ثروت ، توان جسمی و ... در یک سطح نیستند و اگر بنا بر ارزش گذاری باشد باید مقدار دیه متفاوت باشد ، اما همان طور که گفته شد دیه ، بها و قیمت انسان ها نیست بلکه جبران خسارت وارد شده بر بازماندگان است.
با این دید که دیه جبران خسارت وارد شده بر بازماندگان است و نه قیمت و ارزش انسان ها ، به خوبی خواهید دید که تفاوت در دیه زن و مرد نشانه برتری مرد نیست بلکه نشان دهنده نقش بیشتر مرد در اقتصاد خانواده است.

در جوامع امروزی و جوامع قدیم و هم بر اساس اسلام ، مرد عهدار وضعیت مالی و اقتصادی خانواده است و بار اقتصادی و مالی خانواده بر دوش مرد است. مرد موظف به تامین مخارج زندگی و فرزندان و پرداخت نقه به همسر خود است و اگر در این امر کوتاهی کند ، حتی از مراجع قانونی قابل پیگیری است.
همان طور که مشخص است مرد نقش ویژه و موثری در اقتصاد خانواده دارد ،  اگرچه امروزه زنان نیز پا به پای مردان در تامین مخارج زندگی تلاش می کنند و نقش و سهمی دارند اما به هر حال هم از نظر عرفی و اجتماعی و هم از نظر شرعی ، مرد موظف به تامین نیاز مالی و اقتصادی همسر و فرزندان خود است و نقش محوری مرد در اقتصاد خانواده انکار ناپذیر است.
اسلام در تعیین دیه و پرداخت خسارت به بازماندگان این نکته را به خوبی لحاظ کرده است و دیه مردان را بیشتر از زنان تعیین کرده است، چرا که مردان تامین کننده مخارج مالی و اقتصادی خانواده هستند و در صورت کشته شدن مرد ، بر پیکر اقتصادی خانواده ضربه شدیدی خواهد خورد و اسلام با در نظر گرفتن این موضوع دیه مردان را بیشتر از زنان در نظر گرفته است.

بیشتر بودن دیه زنان نشانه بی ارزشی زن نیست و فقط بیان کننده نقش بیشتر مردان در اقتصاد خانواده است. بشتر بودن نقش مردان در اقتصاد خانواده یک موضوع مشخص است و نشانه برتری مرد نسبت به زن نیست ، مثلا نقش زنان در اداره خانواده و تربیت فرزتدان بیشتر از مردان است که این هم نشانه برتری زن نسبت به مرد نیست و این موضوعات نشانه تفاوت فطری در زن و مرد و تقسیم وظایف بر اساس توانایی انها است. در قرآن ایه ای وجود دارد؟


📚📚پاسخ📚📚
🌷در مورد دیه زنان و نصف بودن مقدار دیه زنان نسبت به مردان ، در قرآن ایه ی صریحی وجود ندارد ولی در سنت اسلامی و روایات این مطلب وجود دارد و نشانه تایید این مطلب است.

 امام صادق(ع) فرمود: دیة المرأة نصف دیة الرجل؛ دیه زن نصف دیه مرد است. ( وسائل الشیعه، ج 19، ص 151 )

🌷دیه در اسلام:

دین اسلام دیه زن را نصف دیه مرد تعیین کرده است ،  شاید بیان بهتر ان این است که دیه مرد را دو برابر دیه زن قرار داده است ، این حکم به معنی کم ارزش نشان دادن زنان یا برتری مردان نیست و حکمت دیگری دارد.
با نگاه درست به مقوله ی  دیه خواهید دانست که دیه ، بها و قیمت انسان نیست.

انسان و جان و شخصیت او ، قیمتی ندارد و هیچگاه نمی توان برای ان قیمت گذاشت و دین اسلام هم هرگز این کار را نکرده است و برای انسان و جان او ، قیمت و معادلی قرار نداده است و از همه جالب تر اسلام  برای جان انسان ها و مسلمانان ارزش بسیاری قائل است ، به طوری که در قرآن ذکر می شود که اگر شخصی جان یک شخص را به ناحق بگیرد همانند ان است که جان تمام انسان ها را گرفته است ، این مقایسه نشان دهنده این است که برای جان انسان ها نمی توان ارزش و مقداری تعیین کرد.

دیه ، بها و قیمت جان انسان نیست که اگر تفاوتی در مقدار ان ، در مورد زن و مرد باشد ، به این تعبیر باشد که جان مردان با ارزش تر از زنان است. دیه ، مالی است که در جهت جبران خسارت وارد شده بر بازماندگان شخص کشته ، داده می شود.

دیه یک فرد دانشمند با یک فرد بی سواد برابر است. دیه یک فرد معتاد با دیه یک قهرمان ورزشی برابر است. دیه یک بازرگان و تاجر با یک کارگر برابر است. دیه یک مجتهد با دیه یک فرد عامی برابر است. دیه یک پیرمرد با یک جوان برابر است و ...
مسلم است که این برابری ها در مقدار دیه نشانه ،  برابری این افرار با هم نیستند ، چرا که به هر حال این افراد در علم ، ثروت ، توان جسمی و ... در یک سطح نیستند و اگر بنا بر ارزش گذاری باشد باید مقدار دیه متفاوت باشد ، اما همان طور که گفته شد دیه ، بها و قیمت انسان ها نیست بلکه جبران خسارت وارد شده بر بازماندگان است.
با این دید که دیه جبران خسارت وارد شده بر بازماندگان است و نه قیمت و ارزش انسان ها ، به خوبی خواهید دید که تفاوت در دیه زن و مرد نشانه برتری مرد نیست بلکه نشان دهنده نقش بیشتر مرد در اقتصاد خانواده است.

در جوامع امروزی و جوامع قدیم و هم بر اساس اسلام ، مرد عهدار وضعیت مالی و اقتصادی خانواده است و بار اقتصادی و مالی خانواده بر دوش مرد است. مرد موظف به تامین مخارج زندگی و فرزندان و پرداخت نقه به همسر خود است و اگر در این امر کوتاهی کند ، حتی از مراجع قانونی قابل پیگیری است.
همان طور که مشخص است مرد نقش ویژه و موثری در اقتصاد خانواده دارد ،  اگرچه امروزه زنان نیز پا به پای مردان در تامین مخارج زندگی تلاش می کنند و نقش و سهمی دارند اما به هر حال هم از نظر عرفی و اجتماعی و هم از نظر شرعی ، مرد موظف به تامین نیاز مالی و اقتصادی همسر و فرزندان خود است و نقش محوری مرد در اقتصاد خانواده انکار ناپذیر است.
اسلام در تعیین دیه و پرداخت خسارت به بازماندگان این نکته را به خوبی لحاظ کرده است و دیه مردان را بیشتر از زنان تعیین کرده است، چرا که مردان تامین کننده مخارج مالی و اقتصادی خانواده هستند و در صورت کشته شدن مرد ، بر پیکر اقتصادی خانواده ضربه شدیدی خواهد خورد و اسلام با در نظر گرفتن این موضوع دیه مردان را بیشتر از زنان در نظر گرفته است.

بیشتر بودن دیه زنان نشانه بی ارزشی زن نیست و فقط بیان کننده نقش بیشتر مردان در اقتصاد خانواده است. بشتر بودن نقش مردان در اقتصاد خانواده یک موضوع مشخص است و نشانه برتری مرد نسبت به زن نیست ، مثلا نقش زنان در اداره خانواده و تربیت فرزتدان بیشتر از مردان است که این هم نشانه برتری زن نسبت به مرد نیست و این موضوعات نشانه تفاوت فطری در زن و مرد و تقسیم وظایف بر اساس توانایی انها است.

مرحوم علامه امینی در مورد عایشه  آورده است

 مرحوم علامه امینی در کتاب الغدیر آورده است

شیخ احمد جامی، عالم اهل سنت بر بالاى منبر گفت:
مردم هر چه مى خواهید از من بپرسيد.
زنى فرياد زد: اى مرد! ادعاى بيهوده نكن! خداوند رسوايت خواهد كرد.هيچ كس جز امیرالمومنین على (علیه السلام) نمى تواند بگويد كه پاسخ تمام سؤالات را میداند.

شيخ گفت:
 اگر سؤالى دارى بپرس !
زن گفت:
مورچه اى كه بر سر راه سليمان نبى آمد، نر بود يا ماده ؟
شيخ گفت: سؤ ال ديگرى نداشتى؟
 اين ديگر چه سؤالى است؟ من كه نبوده ام ببينم نر بوده يا ماده.
زن گفت:
نيازى نبود آنجا باشى. اگر با قرآن آشنايى داشتى میدانستی .
در سوره نمل آمده كه {قالت نملة} مشخص میشود مورچه ماده بوده.(چرا که ضمیر "ت" برای مؤنث است)
مردم به جهل شيخ و زيركى زن خنديدند.
شيخ(از روی عصبانیت) گفت:
 اى زن آيا با اجازه شوهرت در اينجا هستی يا بدون اجازه؟
 اگر با اجازه آمده اى كه خدا شوهرت را لعن كند و اگر بى اجازه آمده ای، خدا خودت را لعن كند.
زن گفت:
ای شیخ بگو بدانیم آيا عايشه با اجازه شوهرش پيامبر(صل الله علیه وآله) به جنگ(جمل) با امام زمان خود، امیر المومنین على (علیه السلام) رفته بود و يا بدون اجازه؟

شيخ بيچاره نتوانست جواب گويد.
{چرا که اگر شیخ میگفت با اجازه پیامبر"صل الله علیه و آله" بوده، دروغ گفته بود و جسارت به پیامبر و مخالف آیه قرآن"وَ قَرنَ فِی بُیُوتِکُنَ: ای زنان پیامبر در خانه هایتان بنشینید" سخن گفته، و اگر عایشه بدون اجازه پیامبر"صل الله علیه آله" از خانه خارج شده(که همینطور هم بوده) پس عایشه ملعونه محسوب میشود}

همسران پیامبر ص جزو اهل بیت مورد نظر در آیۀ تطهیر نیستند


👈همسران پیامبر ص جزو اهل بیت مورد نظر در آیۀ تطهیر نیستند.👉

احزاب : 33    إِنَّما يُريدُ اللَّهُ لِيُذْهِبَ عَنْكُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَيْتِ وَ يُطَهِّرَكُمْ تَطْهيراً .

«جز اين نيست كه خداوند (به اراده تكوينى خاص) مى‏خواهد از شما اهل بيت (پيامبر) هر گونه پليدى (در عقايد و اخلاق و اعمال) را بزدايد و شما را به همه ابعاد پاكى پاكيزه گرداند».

🔵 اوّلین نکتۀ مهمی که  از آیۀ تطهیر ، استفاده میشود این است که : مضمون این آیه مقام عصمت را برای اهل بیت پیامبر ص به اثبات میرساند بطوریکه جای هیچ فرافکنی وامّا و اگر ندارد.

🔵اگر بپذیریم که همسران پیامبر ص نیز جزو اهل بیت مورد نظر در آیۀ تطهیر میباشند در این صورت میبایست همسران پیامبر ص نیز همانند ائمه علیهم السلام ، هرگز دچار نافرمانی خداوند و خطا و اشتباه نمیشدند در حالیکه شواهد تاریخی و بیان خداوند در قرآن کریم ، که مورد قبول شیعه و اهل تسنن میباشد برخی از همسران پیامبر ص ، خدا را نافرمانی کرده و دچار خطا و اشتباه شدندکه ذیلاً به بررسی این مورد میپردازیم.👇👇👇👇

🔵 لطفاً به آیاتی از سورل تحریم توجه نمایید: 👇👇👇👇

وَ إِذْ أَسَرَّ النَّبىِ‏ُّ إِلىَ‏ بَعْضِ أَزْوَاجِهِ حَدِيثًا فَلَمَّا نَبَّأَتْ بِهِ وَ أَظْهَرَهُ اللَّهُ عَلَيْهِ عَرَّفَ بَعْضَهُ وَ أَعْرَضَ عَن بَعْضٍ  فَلَمَّا نَبَّأَهَا بِهِ قَالَتْ مَنْ أَنبَأَكَ هَاذَا  قَالَ نَبَّأَنىِ‏َ الْعَلِيمُ الْخَبِيرُ.
إِن تَتُوبَا إِلىَ اللَّهِ فَقَدْ صَغَتْ قُلُوبُكُمَا  وَ إِن تَظَاهَرَا عَلَيْهِ فَإِنَّ اللَّهَ هُوَ مَوْلَئهُ وَ جِبرِْيلُ وَ صَالِحُ الْمُؤْمِنِينَ  وَ الْمَلَئكَةُ بَعْدَ ذَالِكَ ظَهِيرٌ.
عَسىَ‏ رَبُّهُ إِن طَلَّقَكُنَّ أَن يُبْدِلَهُ أَزْوَاجًا خَيرًْا مِّنكُنَّ مُسْلِمَاتٍ مُّؤْمِنَاتٍ قَانِتَاتٍ تَئبَاتٍ عَابِدَاتٍ سَئحَاتٍ ثَيِّبَاتٍ وَ أَبْكاَرًا (تحریم ایات3الی6)

 (به خاطر بياوريد) هنگامى را كه پيامبر يكى از رازهاى خود را به بعضى از همسرانش گفت، ولى هنگامى كه وى آن را افشا كرد و خداوند پيامبرش را از آن آگاه ساخت، قسمتى از آن را براى او بازگو كرد و از قسمت ديگر خوددارى نمود؛ هنگامى كه پيامبر همسرش را از آن خبر داد، گفت: «چه كسى تو را از اين راز آگاه ساخت؟» فرمود: «خداوند عالم و آگاه مرا با خبر ساخت!»
اگر شما (همسران پيامبر) از كار خود توبه كنيد (به نفع شماست، زيرا) دلهايتان از حق منحرف گشته؛ و اگر بر ضدّ او دست به دست هم دهيد، (كارى از پيش نخواهيد برد) زيرا خداوند ياور اوست و همچنين جبرئيل و مؤمنان صالح، و فرشتگان بعد از آنان پشتيبان اويند.
اميد است كه اگر او شما را طلاق دهد، پروردگارش به جاى شما همسرانى بهتر براى او قرار دهد، همسرانى مسلمان، مؤمن، متواضع، توبه كار، عابد، هجرت‏كننده، زنانى غير باكره و باكره!

نکته:
اين چه رازى بود كه پيامبر ص به بعضى از همسران خود گفت كه او رازدارى نكرد؟، مطابق آنچه در شان نزول گفتيم و اين راز مشتمل بر دو مطلب بود: يكى نوشيدن عسل نزد همسرش زينب بنت جحش، و ديگرش تحريم نوشيدن آن بر خود در آينده بود، و منظور از همسر غير رازدارش در اين آيه" حفصه" بود، كه او اين سخن را شنيد و به" عايشه" بازگو كرد.
پيامبر ص چون از طريق وحى، از اين افشاى راز، آگاه شده بود، قسمتى از آن را به" حفصه" فرمود، و براى آنكه او زياده شرمنده و خجل نشود از ذكر قسمت ديگرى خوددارى كرد (ممكن است قسمت اول، اصل نوشيدن عسل باشد و قسمت دوم تحريم آن بر خويشتن).

از مجموع اين آيه برمى‏آيد كه بعضى از همسران پيامبر ص نه تنها او را با سخنان خود ناراحت مى‏كردند، بلكه مساله رازدارى كه از مهمترين‏ شرائط يك همسر باوفا است نيز در آنها نبود، اما به عكس، رفتار پيامبر ص با آنها با تمام اين اوصاف چنان بزرگوارانه بود كه حتى حضرت حاضر نشد تمام رازى كه او افشا كرده بود به رخ او بكشد، تنها به قسمتى از آن اشاره كرده‏


خداوند، سپس روى سخن را به اين دو همسر كه در توطئه بالا دست داشتند كرده مى‏گويد:" اگر شما از كار خود توبه كنيد، و دست از آزار پيامبر ص برداريد به سود شما است، زيرا دلهاى شما با اين عمل از حق منحرف گشته، و به گناه آلوده شده" (إِنْ تَتُوبا إِلَى اللَّهِ فَقَدْ صَغَتْ قُلُوبُكُما).
منظور از اين دو نفر به اتفاق مفسران شيعه و اهل سنت،🌑" حفصه" و" عايشه" 🌑است كه به ترتيب دختران" عمر" و" ابو بكر" بودند

☝️☝️☝️☝️الّله الّله فی القرآن☝️☝️☝️☝️, [۰۲.۰۳.۱۷ ۱۲:۴۷]
سپس اضافه مى‏كند:" اگر شما دو نفر بر ضد او دست به دست هم دهيد كارى از پيش نخواهيد برد، چرا كه خداوند مولى و ياور او است، و همچنين جبرئيل و مؤمنان صالح، و فرشتگان نيز بعد از آنها پشتيبان او هستند"" وَ إِنْ تَظاهَرا عَلَيْهِ فَإِنَّ اللَّهَ هُوَ مَوْلاهُ وَ جِبْرِيلُ وَ صالِحُ الْمُؤْمِنِينَ وَ الْمَلائِكَةُ بَعْدَ ذلِكَ ظَهِيرٌ).
اين تعبير، نشان مى‏دهد كه تا چه حد اين ماجرا در قلب پاك پيامبر ص و روح عظيم او تاثير منفى گذاشت، تا آنجا كه خداوند به دفاع از او پرداخته و با اينكه قدرت خودش از هر نظر كافى است، حمايت جبرئيل و مؤمنان صالح و فرشتگان ديگر را نيز اعلام مى‏دارد.


قابل توجه اينكه: در" صحيح بخارى" از" ابن عباس" نقل شده كه مى‏گويد: از عمر پرسيدم آن دو نفر از همسران پيامبر ص كه بر ضد او دست به دست داده بودند چه كسانى بودند؟ عمر گفت: حفصه و عايشه بودند، سپس افزود: به خدا سوگند ما در عصر جاهليت براى زنان چيزى قائل نبوديم تا اينكه خداوند آياتى را در باره آنان نازل كرد، و حقوقى براى آنان قرار داد، (و آنها جسور شدند)
صحيح بخارى" جلد 6 صفحه 195 (ذيل سوره تحريم).


در آخرين آيه مورد بحث خداوند روى سخن را به تمام زنان پيامبر ص كرده، با لحنى كه خالى از تهديد نيست مى‏فرمايد:" هر گاه او شما را طلاق گويد اميد مى‏رود كه پروردگار به جاى شما همسرانى بهتر براى او قرار دهد همسرانى مسلمان، مؤمن، متواضع، توبه‏كار، عبادت كننده و مطيع فرمان خدا زنانى غير باكره و باكره" (عَسى‏ رَبُّهُ إِنْ طَلَّقَكُنَّ أَنْ يُبْدِلَهُ أَزْواجاً خَيْراً مِنْكُنَّ مُسْلِماتٍ مُؤْمِناتٍ قانِتاتٍ تائِباتٍ عابِداتٍ سائِحاتٍ ثَيِّباتٍ وَ أَبْكاراً).
به اين ترتيب به آنها هشدار مى‏دهد تصور نكنند كه پيامبر هرگز آنها را طلاق نخواهد داد، و نيز تصور نكنند كه اگر آنها را طلاق دهد همسرانى بهتر از آنان جانشين آنها نمى‏شود، دست از توطئه و مشاجره و آزار بردارند، و گرنه از افتخار همسرى پيامبر براى هميشه محروم مى‏شوند. و زنانى بهتر و با فضيلت‏تر جاى آنها را خواهند گرفت.

پس با عنایت به مفاهیم آیات 3و4و5 سوره تحریم‏ ، فی المجلس، نافرمانی دو تن از همسران پیامبر ص به اثبات میرسد لذا وقتیکه همسران پیامبر ص ، نافرمانی و معصیت و اشتباه میکنند ، دارای مقام عصمت نمیباشند و بخودی خود از دایره آیه تطهیر و اهل بیت پیامبر ص خارج میگردند در نتیجه تنها کسانی جزو اهل بیت پیامبر ص میباشند که هرگز خدا را نافرمانی نکرده و دچار خطا و اشتباه نمیگردند و نا گفته پیداست که این کسان ، همان ائمه معصومین و حضرت فاطمه علیهم السلام میباشند.

التماس دعا: تقی زاده


انسان گل سر سبد آفرینش(کرامت انسان)

خداوند در سوره إسراء :آیۀ 70   میفرماید:
 وَ لَقَدْ كَرَّمْنا بَني‏ آدَمَ وَ حَمَلْناهُمْ فِي الْبَرِّ وَ الْبَحْرِ وَ رَزَقْناهُمْ مِنَ الطَّيِّباتِ وَ فَضَّلْناهُمْ عَلى‏ كَثيرٍ مِمَّنْ خَلَقْنا تَفْضيلاً

و محققا ما فرزندان آدم را بسيار گرامى داشتيم و آنها را (بر مركب) در برّ و بحر سوار كرديم و از هر غذاى لذيذ و پاكيزه آنها را روزى داديم و آنها را بر بسيارى از مخلوقات خود برترى و فضيلت كامل بخشيديم‏


💐انسان گل سر سبد موجودات‏:
از آنجا كه يكى از طرق تربيت و هدايت، همان دادن شخصيت به افراد است، لذا خداون متعال درقرآن مجيد، به بيان شخصيت والاى نوع بشر و مواهب الهى نسبت به او مى‏پردازد، تا با توجه به اين ارزش فوق العاده به آسانى گوهر خود را نيالايد و خويش را به بهاى ناچيزى نفروشد، مى‏فرمايد:" ما فرزندان آدم را گرامى داشتيم (وَ لَقَدْ كَرَّمْنا بَنِي آدَمَ‏).

سپس به سه قسمت از مواهب الهى، نسبت به انسانها اشاره كرده مى‏گويد:
اول اینکه:" ما آنها را با مركبهاى مختلفى كه در اختيارشان قرار داده‏ايم در خشكى و دريا حمل كرديم" (وَ حَمَلْناهُمْ فِي الْبَرِّ وَ الْبَحْرِ)
 دوم اینکه:اينكه" آنها را از طيبات روزى داديم" (وَ رَزَقْناهُمْ مِنَ الطَّيِّباتِ‏).
با توجه به وسعت مفهوم كلمه" طيب" كه هر موجود پاكيزه‏اى را شامل مى‏شود، گستردگى اين نعمت بزرگ الهى آشكار مى‏گردد.
سوم اينكه" ما آنها را بر بسيارى از مخلوقات خود فضيلت و برترى داديم" (وَ فَضَّلْناهُمْ عَلى‏ كَثِيرٍ مِمَّنْ خَلَقْنا تَفْضِيلًا).

1- مركب، نخستين نعمت انسان‏:
در اينجا اين نكته جلب توجه مى‏كند كه چرا خداوند از ميان تمام مواهبى كه به انسان بخشيده نخست به مساله حركت او در خشكى و دريا اشاره مى‏كند؟
اين ممكن است به آن جهت باشد كه بهره‏ گيرى از طيبات و انواع روزيها بدون حركت امكان‏پذير نيست و حركت انسان بر صفحه زمين نياز به مركب راهوار دارد، آرى" حركت" مقدمه هر گونه" بركت" است.
و يا به اين جهت كه مى‏خواهد سلطه او را بر كل پهناى زمين، اعم از دريا و صحرا مشخص كند چرا كه هر يك از انواع موجودات بر قسمتى از محدوده زمين سلطه دارند، تنها انسان است كه بر كل اين كره خاكى حكومت مى‏كند،بر دريا، صحرا، و فراز هوا.

2- گرامى داشت انسان از سوى خداوند:
در اينكه خداوند انسان را به چه چيز گرامى داشته كه در آيه فوق به طور سربسته مى‏گويد ما انسان را گرامى داشتيم، در ميان مفسران گفتگو است، بعضى به خاطر اعطاى قوه عقل و نطق و استعدادهاى مختلف و آزادى اراده مى‏دانند.
بعضى اندام موزون و قامت راست.
بعضى موهبت انگشتان كه انسان با آن بسيار كارهاى ظريف و دقيق را مى‏تواند انجام دهد و همچنين قدرت بر نوشتن دارد.
بعضى به اينكه انسان تقريبا تنها موجودى است كه مى‏تواند غذاى خود را با دست بخورد.
بعضى به خاطر سلطه او بر تمام موجودات روى زمين.
و بعضى به خاطر شناخت خدا و قدرت بر اطاعت فرمان او مى‏دانند.
ولى روشن است كه اين مواهب در انسان جمع است، و هيچگونه تضادى با هم ندارند، بنا بر اين گراميداشت خدا نسبت به اين مخلوق بزرگ با همه اين مواهب و غير اين مواهب است.
خلاصه اينكه انسان امتيازات فراوانى بر مخلوقات ديگر دارد كه هر يك از ديگرى جالبتر و والاتر است.
و روح انسان علاوه بر امتيازات جسمى مجموعه‏اى است از استعدادهاى عالى و توانايى بسيار براى پيمودن مسير تكامل بطور نامحدود.

3- چرا انسان برترين مخلوق خدا است؟
پاسخ اين سؤال چندان پيچيده نيست، زيرا مى‏دانيم تنها موجودى كه از نيروهاى مختلف، مادى و معنوى، جسمانى و روحانى تشكيل شده، و در لابلاى‏ تضادها مى‏تواند پرورش پيدا كند، و استعداد تكامل و پيشروى نامحدود دارد، انسان است.
حديث معروفى كه از امير مؤمنان على ع نقل شده نيز شاهد روشنى بر اين مدعا است:
" خداوند خلق عالم را بر سه گونه آفريد: فرشتگان و حيوانات و انسان، فرشتگان عقل دارند بدون شهوت و غضب، حيوانات مجموعه‏اى از شهوت و غضبند و عقل ندارند، اما انسان مجموعه‏اى است از هر دو تا كدامين غالب آيد، اگر عقل او بر شهوتش غالب شود، از فرشتگان برتر است و اگر شهوتش بر عقلش چيره گردد، از حيوانات پست‏تر" .

در اينجا يك سؤال باقى ميماند و آن اينكه آيا همه انسانها از فرشتگان برترند؟ در حالى كه گروهى بى ايمان و شرور و ستمگر هستند كه از پست‏ترين خلق خدا محسوب مى‏شوند و به تعبير ديگر آيا بنى آدم در آيه مورد بحث همه انسانها را شامل مى‏شود يا تنها گروهى از آنها را.
پاسخ اين سؤال را در يك جمله مى‏توان خلاصه كرد، و آن اينكه: آرى همه انسانها برترند، اما بالقوه و بالاستعداد، يعنى همگى اين زمينه و شايستگى را دارند، حال اگر از آن استفاده نكنند، و سقوط نمايند مربوط به خودشان است.

✨بهترین و سخت ترین آیه قرآن چه گفته است؟

✨بهترین و سخت ترین آیه قرآن چه گفته است؟

💠وقتى که خداوند سی‌امین آیه از شورى را فرو فرستاد و فرمود: و ما اصابکم من مصیبة فبما کسبت ایدیکم و یعفوا عن کثیر ؛ هر مصیبتى به شما رسد به خاطر اعمالى است که انجام داده‌اید و بسیارى را نیز عفو مى‌کند.

✨پیامبر اکرم رو به داماد خود، امیر مومنان علی علیهما السلام کرد و گفت:  بهترین آیه‌ی قرآن مجید همین آیه است .

💠و ادامه داد که: علی جان! هر خراشى که از چوبى بر تن انسان وارد مى‌شود، و هر لغزش قدمى (زمین خوردنی)، بر اثر گناهى است که از او سر زده (و جزای آن گناه است)، و خداوند گرامى تر از آن است که آنچه در دنیا عفو کرده را دوباره (درقیامت ) بازنگری کند و عادلتر از آن است که در آخرت آنچه را که در این دنیا عقوبت فرموده را بار دیگر کیفر دهد.

✨و وقتى حضرت حق  سی‌امین آیه از نبأ را نازل نمود که: فذوقوا فلن نزیدکم الاّ عذابا؛ پس بچشید که جز به عذاب شما نیفزائیم .

💠این بار پیامبر گرامى اسلام فرمود: هذِهِ الایة اَشدُّ مَا فِى القُرآنِ عَلَى اَهلِ النّار ؛ این آیه سخت ترین آیه در میان همه آیات قرآن در مورد دوزخیان است .

تقوی و مشتقات آن در قرآن

1)وَ اتَّقُواْ اللَّهَ وَ اعْلَمُواْ أَنَّكُمْ إِلَيْهِ تحُْشَرُونَ(بقره -203)

از خدا بترسيد و بدانيد كه همگان به پيشگاه وى گرد مى‏آييد.

 

2)وَ اتَّقَى‏ فَإِنَّ اللَّهَ يُحِبُّ الْمُتَّقِينَ(آل عمران-76)

وکسی که پرهيزكار باشد، بى‏ترديد خداوند، پرهيزكاران را دوست دارد.

 

 3)قُلْ مَتَاعُ الدُّنْيَا قَلِيلٌ وَ الاَْخِرَةُ خَيرٌْ لِّمَنِ اتَّقَى‏ وَ لَا تُظْلَمُونَ فَتِيلاً(نساء -77)

 بگو: متاع اين جهانى اندك است و آخرت از آن پرهيزگاران است‏.

 

ِ 4)فَمَنِ اتَّقَى‏ وَ أَصْلَحَ فَلَا خَوْفٌ عَلَيهِْمْ وَ لَا هُمْ يحَْزَنُونَ(اعراف- 35)

پس هر كس از ارتكاب معاصى پرهيز كند و خويشتن را اصلاح نمايد (و بكارهاى شايسته بپردازد) براى آنها نه بيمى خواهد بود و نه اندوهى بر آنها وارد خواهد شد (نه در دنيا ترسى و نه در آخرت غصه‏اى خواهند داشت).

 

5) فَلَا تُزَكُّواْ أَنفُسَكُمْ هُوَ أَعْلَمُ بِمَنِ اتَّقَى(نجم- 32)

پس خودستايى نكنيد، او پرهيزگاران را بهتر مى‏شناسد!

 

 6)زُيِّنَ لِلَّذِينَ كَفَرُواْ الْحَيَوةُ الدُّنْيَا وَ يَسْخَرُونَ مِنَ الَّذِينَ ءَامَنُواْ وَ الَّذِينَ اتَّقَوْاْ فَوْقَهُمْ يَوْمَ الْقِيَامَه   ( بقره-212)

زندگى دنيا در نظر كسانى كه كفر ورزيده‏اند (به وسيله شيطان و نفس امّاره) آراسته شده، بطوریکه مؤمنان (تهيدست) را مسخره مى‏كنند، در حالى كه آنها كه تقوی پيشه‏اند در روز قيامت از آنان( از مسخره کنندگان) برتر و بالاترخواهند بود.

درباره اين برترى اقوالی نقل شده است:

1- برترى پرهیزگاران ، در درجات انسانى و لذت بردن از نعمتهای دنيا.

2- برترى پرهیزگاران ، در لذت بردن از نعمت‏هاى آخرت.

3- برترى از نظر محل اقامت و مقام و منزلت در آخرت ، زيرا پرهيزكاران در فردوس برين و بی ایمانان و بی تقوایان ، در دوزخ قرار دارند.

 چنان كه ميفرمايد: «أَصْحابُ الْجَنَّةِ يَوْمَئِذٍ خَيْرٌ مُسْتَقَرًّا :

(اهل بهشت در آن روز جايگاهشان بهتر خواهد بود).

مفهوم ساده و قابل هضم تقوی:

1- انجام واجبات

2- ترک محرّمات

3- انجام مستحبّات

4- ترک مکروهات.

 

7) لِلَّذِينَ اتَّقَوْاْ عِندَ رَبِّهِمْ جَنَّاتٌ تَجْرِى مِن تحَْتِهَا الْأَنْهَرُ خَلِدِينَ فِيهَا وَ أَزْوَاجٌ مُّطَهَّرَةٌ وَ رِضْوَانٌ مِّنَ اللَّهِ وَ اللَّهُ بَصِيرُ بِالْعِبَادِ(آل عمران- 15)

براى افرادى كه پرهيزكارند ،نزد پروردگارشان ، باغ هایی است كه رود ها در سطح آنها جارى است و در آنجا( در باغهای بهشتی) جاودانه خواهند بود و همچنین  همسرانی خواهند داشت ، پاكيزه ، و همچنین خداوند(از آنان) خشنود و راضی خواهد بود ، و خداوند

 بينا وآگاه است به( اوضاع و احوال) بندگان .

8) لَاكِنِ الَّذِينَ اتَّقَوْاْ رَبَّهُمْ لَهُمْ جَنَّاتٌ تجَْرِى مِن تحَْتِهَا الْأَنْهَارُ خَلِدِينَ فِيهَا نُزُلًا مِّنْ عِندِ اللَّهِ وَ مَا عِندَ اللَّهِ خَيرٌْ لِّلْأَبْرَارِ(آل عمران-198)

لكن آنانكه از پروردگار خودشان ترسانند (و بعمل كردن طاعات و ترك منهيّات ، تقوى و پرهيزكارى را پيشه و رويّه خود قرار داده‏اند) براى آنها باغها و بستانهائى (در سراى باقى) مهيّاست كه از زير بناها و درختهاى آنجا، نهرهاى آب در جريان است و در آن باغها بطور جاويد و هميشگى دوام خواهند داشت و سفره‏هاى پذيرائى (از انواع خوردنى و آشاميدنى و نعمات بى‏پايان خداوندى) از جانب خدا براى متّقيان آماده است و آنچه از جانب خداست و براى نيكوكاران فراهم آمده است براى آنان بهتر است .

 

9)وَ لَدَارُ الاَْخِرَهِ خَيرٌْ لِّلَّذِينَ اتَّقَوْاْ أَ فَلَا تَعْقِلُونَ(یوسف-109)

 و سراى آخرت(و بهشت نعيم )براى كسانيكه تقوى پيشه سازند(کسانیکه از مخالفت و نافرمانى خداى خود بپرهيزند) (از دنيا و لذائذى كه در دنیاست) براى آنها بهتر است پس (با اينهمه ) چرا اين مردم عقل را رهبر خود قرار نميدهند (و بوسيله خرد ، تفكّر نمى‏كنند تا آنچه به آنها گفته ميشود بفهمند و نتيجه كار خود را بدانند و از نادانى و بى‏عقلى به چاه بدبختى و گرداب بيچارگى نيفتند).

چه نسبت چاه سفلى را بنزهتگاه روحانى

چه ماند گلخن تيره بگلشن‏هاى سلطانى

 

 10) مَثَلُ الْجَنَّةِ الَّتىِ وُعِدَ الْمُتَّقُونَ  تجَْرِى مِن تحَْتهَِا الْأَنهَْارُ  أُكُلُهَا دَائمٌ وَ ظِلُّهَا  تِلْكَ عُقْبىَ الَّذِينَ اتَّقَواْ  وَّ عُقْبىَ الْكَافِرِينَ النَّارُ(رعد-35)

 مثل و توصیف بهشتى كه به پرهيزكاران وعده شده است آن بهشتى است كه از زير درختان و قصرهای آن نهرهاى‏آبها جارى است (كه در همه جا از آنها بهره‏مند هستند و ميوه‏ها و خوردنيهاى بهشت و نعيم آنجا دائمى و هميشگى است (بلا انقطاع و بدون فناء لا مقطوعة و لا ممنوعة و مانند ميوه‏هاى درختهاى دنيا نيست كه بمقتضاى فصول فراهم شود) و سايه آنهم دائمى است‏ «وَ دانِيَةً عَلَيْهِمْ ظِلالُها وَ ذُلِّلَتْ قُطُوفُها تَذْلِيلًا و مانند سايه دنيا نيست كه آفتاب و حرارت آن سايه را برطرف سازد) اينست فرجام و مآل كار كسانى كه پرهيزكارى را پيشه خود ساخته‏اند (و راه رسيدن بآن عاقبت نيكو را يافته‏اند كه تقوى است) و عاقبت كار كافران آتش دوزخ است .

 

 11) وَ قِيلَ لِلَّذِينَ اتَّقَوْاْ مَا ذَا أَنزَلَ رَبُّكُمْ قَالُواْ خَيرًْا لِّلَّذِينَ أَحْسَنُواْ فىِ هَاذِهِ الدُّنْيَا حَسَنَةٌ وَ لَدَارُ الاَْخِرَةِ خَيرٌْ وَ لَنِعْمَ دَارُ الْمُتَّقِينَ.

جَنَّاتُ عَدْنٍ يَدْخُلُونهََا تجَْرِى مِن تحَْتهَِا الْأَنْهَارُ لهَُمْ فِيهَا مَا يَشَاءُونَ كَذَالِكَ يجَْزِى اللَّهُ الْمُتَّقِينَ(نحل 30 و 31)

 (هنگامى كه) به پرهيزگاران گفته مى‏شد: «پروردگار شما چه چيز نازل كرده است؟» مى‏گفتند: «خير (و سعادت)» (آرى،) براى كسانى كه نيكى كردند، در اين دنيا نيكى است؛ و سراى آخرت از آن هم بهتر است؛ و چه خوب است سراى پرهيزگاران! (30)

باغهايى از بهشت جاويدان است كه همگى وارد آن مى‏شوند؛ نهرها از زير درختانش مى‏گذرد؛ هر چه بخواهند در آنجا هست؛ خداوند پرهيزگاران را چنين پاداش مى‏دهد! (31)

 

 12)ِانَّ اللَّهَ مَعَ الَّذِينَ اتَّقَواْ وَّ الَّذِينَ هُم محُّسِنُونَ(نحل-128)

محققا خدا يار و ياور متقيان و نيكوكاران عالم است.

 

13)وَ إِن مِّنكمُ‏ْ إِلَّا وَارِدُهَا كاَنَ عَلىَ‏ رَبِّكَ حَتْمًا مَّقْضِيًّا(مریم-71)

ثمُ‏َّ نُنَجِّى الَّذِينَ اتَّقَواْ وَّ نَذَرُ الظَّالِمِينَ فِيهَا جِثِيًّا(مریم-72)

 « و هيچ يك از شما (نوع بشر) باقى نماند جز آنكه به دوزخ وارد شود؛ اين حكم حتمى پروردگار توست.

پس از ورود همه در دوزخ، ما افرادى را كه خداترس و باتقوا بوده‏اند نجات خواهيم داد و ستمكاران را فرو گذاريم تا در آن آتش به زانو درافتند».

 

 14)لَاكِنِ الَّذِينَ اتَّقَوْاْ رَبهَّمْ لهَُمْ غُرَفٌ مِّن فَوْقِهَا غُرَفٌ مَّبْنِيَّةٌ تجَْرِى مِن تحَْتهَِا الْأَنْهَارُ وَعْدَ اللَّهِ لَا يخُْلِفُ اللَّهُ الْمِيعَادَ(زُمر-20)

 « ليكن آنان كه متّقى و خدا ترس شدند براى آنها (در بهشت رضوان و باغ فردوس جاويدان) كاخ و عمارتها بالاى يكديگر بنا شده است كه در جلو آن عمارات نهرهاى آب جارى است. (اين بهشت ابد) وعده خداست كه خدا هرگز وعده خود را خلاف نخواهد كرد.

15)وَ يُنَجِّى اللَّهُ الَّذِينَ اتَّقَوْاْ بِمَفَازَتِهِمْ لَا يَمَسُّهُمُ السُّوءُ وَ لَا هُمْ يحَْزَنُونَ(زمر- 61)

 و خدا كسانى را كه پرهيزكارى پيشه كردند، به سبب اعمالى كه مايه رستگارى‏شان بود نجات مى‏دهد، عذاب به آنان نمى‏رسد، و اندوهگين هم نمى‏شوند.

به تعبیری دیگر: خداوند  نجات مى‏بخشد خداوند كسانيرا كه پرهيز از گناهان كرده و از عقاب خدا ترسانند بسبب رستگارى آنها و وصول بمطلوبشان‏ و بآنان سختى و مكروهى نميرسد و (از آنچه از لذّات دنيا بآنها نرسيده و از دست داده‏اند) غمين و اندوهگين نخواهند بود.

 

16)وَ سِيقَ الَّذِينَ اتَّقَوْاْ رَبهَُّمْ إِلىَ الْجَنَّةِ زُمَرًا حَتىَّ إِذَا جَاءُوهَا وَ فُتِحَتْ أَبْوَابُهَا وَ قَالَ لهَُمْ خَزَنَتهَُا سَلَامٌ عَلَيْكُمْ طِبْتُمْ فَادْخُلُوهَا خَلِدِينَ(زمر-73)

 و كسانى كه تقواى الهى پيشه كردند گروه گروه به سوى بهشت برده مى‏شوند؛ هنگامى كه به آن مى‏رسند درهاى بهشت گشوده مى‏شود و نگهبانان به آنان مى‏گويند: «سلام بر شما! گوارايتان باد اين نعمتها! داخل بهشت شويد و جاودانه بمانيد!

 17)وَ إِن تُؤْمِنُواْ وَ تَتَّقُواْ فَلَكُمْ أَجْرٌ عَظِيمٌ(آل عمران-179)

پس (اكنون كه اين جهان، بوته آزمايش پاك و ناپاك است،) به خدا و رسولان او ايمان بياوريد! و اگر ايمان بياوريد و تقوا پيشه كنيد، پاداش بزرگى براى شماخواهد بود. (آل عمران- 179)

 

18)وَ إِن تُحْسِنُواْ وَ تَتَّقُواْ فَإِنَّ اللَّهَ كاَنَ بِمَا تَعْمَلُونَ خَبِيرًا(نساء-128)

واگر نيكى كنيد و تقوا داشته باشید، پس بدانيد كه همانا خداوند به آنچه مى‏كنيد آگاه است.

 

َ19)یا أَيهَُّا الَّذِينَ ءَامَنُواْ إِن تَتَّقُواْ اللَّهَ يجَْعَل لَّكُمْ فُرْقَانًا وَ يُكَفِّرْ عَنكُمْ سَيَِّاتِكمُ‏ْ وَ يَغْفِرْ لَكُمْ وَ اللَّهُ ذُو الْفَضْلِ الْعَظِيمِ( انفال- 29)

 اى مسلمانان! اگرتقوی پیشه کنید و از مخالفت فرمان خدا بترسيد خدا به شما «فرقان» ميدهد (يعنى نورى كه بوسيله آن حق را از باطل جدا سازيد) و بديهاى شما را از شما مى‏زدايد و شما را مى‏آمرزد و خدا صاحب فضل بزرگ است.

 

20)مَن يَتَّقِ وَ يَصْبرِْ فَإِنَّ اللَّهَ لَا يُضِيعُ أَجْرَ الْمُحْسِنِينَ(90- یوسف)

 هر كس تقوا پيشه كند، و شكيبايى و استقامت نمايد، (سرانجام پيروز مى‏شود؛) چرا كه خداوند پاداش نيكوكاران را ضايع نمى‏كند!

 21)تقوی و مشتقات آن در قرآن:

وَ مَن يَتَّقِ اللَّهَ يجَْعَل لَّهُ مِنْ أَمْرِهِ يُسْرًا(طلاق-4)
و هر كس تقواى الهى پيشه كند، خداوند كار را بر او آسان مى‏سازد!

وَ مَن يَتَّقِ اللَّهَ يُكَفِّرْ عَنْهُ سَيِّاتِهِ وَ يُعْظِمْ لَهُ أَجْرًا(طلاق-5)
و هر كس تقواى الهى پيشه كند، خداوند گناهانش را مى‏بخشد و پاداش او را بزرگ مى‏دارد!

 

 

 

 

 

 

 

عرضۀ روایات بر قرآن(تنها راه جلوگیری از آسیب تفسیرهای روایی)

نوشته حاضر ترجمه قسمتى از مقدمه تفسير روايى آية الله معرفت، است كه در آن عرضه روايات بر قرآن كريم يكى از راه هاى زدودن آسيب هاى تفسيرى روايى شمرده شده و چگونگى اين عرضه بيان شده است.

ضرورت عرضه روایات و احادیث بر قرآن

از آن رو كه احاديثى كه از گذشتگان به ما رسيده، نقش اساسى در تفسير و فهم معانى قرآن دارند، بايد ديد آيا در طول زمان سلامت و زلالى و خالصى آن ها پايدار مانده است؟ اين مطلب توجه دانشمندان اسلامى را به خود جلب كرده و موجب شده است كه مرز شناخت احاديث صحيح از ساختگى را مشخص كنند و مهم ترين آن مرزها مطالبى است كه پيامبراكرم(صلى الله عليه وآله) به آن توجه داده كه عبارت از «عرضه روايات بر كتاب خدا و آيات محكم آن» است. بر اين اساس، رواياتى كه موافق كتاب خدا باشند، حق هستند و آنچه مخالف آن ها باشد، باطل است. بايد دانست كه كتاب در اين جا كنايه از محكمات دين و بديهيات عقلى است و شامل سنّت مستحكم و برهان آشكار عقلى مى شود در نتيجه، هرچه موافق آن است، صحيح و هر آنچه با آن مخالف باشد، ناصحيح است.

بنابراين، به نظر مى رسد بر خلاف روش برخى از دانشمندان متأخّر كه تنها به بررسى اسناد اهتمام داشته و به محتوا توجهى نداشته اند، براى تشخيص روايات صحيح و پيش از بررسى و ملاحظه سند آن ها، بايد محتوا و استوارى معناى آن ها را در نظر گرفت. البته اسناد نيز در اعتبارسنجى نقش آفرين هستند، اما در درجه دوم اعتبار قرار مى گيرند. بنابراين مطلب عمده و مهم، قبل از بررسى اسناد، توجه به متن احاديث است.

از پيامبراكرم(صلى الله عليه وآله) به صورت متواتر نقل شده است كه «آنچه از جانب من به شما رسيد و موافق قرآن بود، آن را من گفته ام و آنچه به شما رسيد و مخالف قرآن بود، من آن را نگفته ام.»1

امام صادق(عليه السلام) فرموده است: «... در زمان خود پيامبر، بر آن حضرت دروغ بستند، به حدّى كه به سخنرانى برخاست و فرمود: اى مردم، دروغ پردازان بر من فراوان شده اند، هر كه عمداً بر من دروغ ببندد، جايگاهش آتش است.» امام(عليه السلام) فرمودند: پس از رحلت آن حضرت نيز بر وى دروغ بستند. سپس امام(عليه السلام)شروع به تفصيل سخن در انواع دروغ پردازان و اين كه با چه انگيزه اى اين كار را مى كنند، كرده و راه علاج و تشخيص روايات سالم از ناسالم را عرضه بر كتاب خدا و سنّت محكمه دين دانسته است.2 همچنين لزوم عرضه روايات بر ضروريات عقلى در حديث ديگرى آمده است.3

در حديثى ديگر از امام صادق(عليه السلام) از قول پيامبر(صلى الله عليه وآله)چنين آمده است: «براى هر امر حقّى حقيقتى است و براى هر امر درستى نورى است. پس آنچه را موافق قرآن است، اخذ كنيد و آنچه را مخالف قرآن است، ترك كنيد.»4

در صحيحه ابن ابى يعفور آمده است كه وى در مجلس امام صادق(عليه السلام) حاضر بود و از آن حضرت راه چاره اى در مورد اختلاف احاديث پرسيد; احاديثى كه برخى راويان آن ها مورد وثوق و برخى قابل اعتماد نيستند. حضرت فرمودند: «چون حديثى به شما رسيد و از قرآن يا گفتار رسول خدا(صلى الله عليه وآله)گواهى بر آن يافتيد، درست است و گرنه به درد آورنده اش مى خورد.»5

در صحيحه ايّوب بن حر نيز آمده است كه شنيدم از امام صادق(عليه السلام) كه فرمود: «هر چيزى بايد به قرآن و سنّت ارجاع داده شود و هر حديثى كه موافق با قرآن نباشد، دروغى خوش نماست.»6

دانشمند والامقام شيخ ابوالفتوح رازى در تفسير ارزشمند خود ـ به صورت مرسل ـ از پيامبر(صلى الله عليه وآله) نقل كرده است كه فرمود: «هنگامى كه حديثى از من براى شما آمد، آن را بر كتاب خدا و حجت عقلى تان عرضه كنيد. پس اگر موافق آن دو بود، بپذيريد، وگرنه آن را به ديوار بزنيد.»7

احاديث فراوانى در اين باره وجود دارند و همه اين روايات در اين كه معيار تشخيص روايات صحيح از سقيم عرضه بر كتاب خدا و وجود شاهدى از قرآن يا سنّت متواتر يا ضرورت عقل رشيد (هدايت يافته به سوى حق و حقيقت) است اتفاق نظر دارند; چرا كه مطلبى نيست، جز آن كه درباره اش آيه قرآن يا حديثى هست; چنان كه امام صادق و امام باقر(عليهما السلام)فرموده اند: «وقتى به شما از چيزى خبر دادم، دليل آن را از قرآن بخواهيد.»8

معلّى بن خنيس هم مى گويد: امام صادق(عليه السلام)فرمود: «هيچ امرى نيست كه دو نفر در آن اختلاف داشته باشند، جز آن كه براى آن در كتاب خدا بنيانى استوار است، ولى عقل هاى مردم معمولى به آن نمى رسد.»9

حضرت على(عليه السلام) هم فرمود: «اين قرآن است، پس از او بخواهيد تا با شما سخن بگويد. ولى او هرگز با شما سخن نمى گويد.»10 منظور امام(عليه السلام)اين است كه در آن تدبّر كنيد و دقّت بسيار در معانى آن نماييد. پس در قرآن شفاى هر دردى هست، اما قرآن براى شما بدون مراجعه و اصرار فراوان، آنچه در درون دارد آشكار نمى كند. حضرت همچنين فرمودند: «اگر از من در مورد قرآن بپرسيد، به شما مى آموزم...»11

كشى به اسنادش از محمدبن عيسى از يونس بن عبدالرحمن روايت كرده است كه يكى از اصحاب از يونس سؤال كرد و من هم حاضر بودم. او به يونس گفت: اى ابامحمّد، چه قدر در حديث سخت گير شده ايد و انكار شما در مورد رواياتى كه اصحاب ما روايت مى كند زياد شده است. چه چيزى شما را بر آن داشته است كه احاديث را رد كنيد؟ يونس گفت: هشام بن حكم به من خبر داد كه از امام صادق(عليه السلام) شنيد كه مى فرمايد: حديثى را به نام ما قبول نكنيد، مگر اين كه موافق قرآن و سنّت باشد، يا شاهدى از احاديث گذشته ما بر آن بيابيد. مغيرة بن سعيد ـ كه لعنت خدا بر او باد ـ در كتاب هاى اصحاب پدرم احاديثى را پنهان كرده كه پدرم آن ها را نفرموده است. پس از خدا بترسيد و چيزى را كه مخالف قول خداوند و سنّت پيامبر است به ما نبنديد; زيرا ما هرگاه خبرى مى دهيم مى گوييم: خداوند متعال فرمود يا رسول خدا(صلى الله عليه وآله) فرمود. يونس گفت: «به عراق رفتم. پس تعداد زيادى از اصحاب امام باقر و امام صادق(عليهما السلام) را ديدم و روايات و احاديثى از آن ها شنيدم و ياد گرفتم. سپس آن روايات را خدمت امام رضا(عليه السلام)عرضه كردم. حضرت بسيارى از احاديثى را كه از امام صادق(عليه السلام)نقل شده بودند، منكر شدند و به من فرمودند: همانا ابوالخطاب بر امام صادق(عليه السلام)دروغ بسته و ياران او نيز اين احاديث را تا امروز در ميان كتاب هاى اصحاب امام صادق(عليه السلام) پنهان كرده اند.»

امام(عليه السلام) فرمودند: «از ما آنچه را بر خلاف قرآن است، قبول نكنيد; زيرا احاديث ما موافق با قرآن و سنّت است و ما از خدا و رسول خبر مى دهيم و نمى گوييم: فلان و فلان. گفت: چون در اين صورت، كلام و سخن ما متناقض مى شود. همانا سخن آخرين ما همانند سخن اولين ماست و كلام اولين ما موافق كلام آخرين ماست. پس هرگاه كسى به خلاف آنچه كه گفتم به شما خبر داد، آن را به خودش برگردانيد و نپذيريد و بگوييد: تو خود داناترى به آنچه آورده اى. همانا هر سخنى از ما همراه حقيقت و نورى است. پس هر آنچه حقيقت و نورى با آن نيست، از سخنان شيطان است.»12

در حديث سماعة از امام موسى بن جعفر(عليه السلام) آمده است: «به امام گفتم: آيا همه چيز در كتاب خدا و سنّت پيامبرش موجود است، يا شما هم در آن گفتارى داريد؟ امام فرمود: بلكه همه چيز در كتاب خدا و سنّت پيامبرش هست.»13

امام باقر(عليه السلام) در حديثى فرمودند: «هنگامى كه براى شما حديثى از ما آمد، اگر بر آن شاهدى يا دو شاهد از كتاب خدا يافتيد آن را اخذ كنيد، وگرنه درباره آن توقف كنيد، سپس آن را به ما بازگردانيد تا آن را براى شما روشن كنيم.»14

بنابراين، اولين معيار براى تشخيص روايات قوى از ضعيف، عرضه بر محكمات دين است، همانند عرضه متشابهات قرآن بر محكمات; كارى كه پس از استعانت و يارى از خداوند تجربه و كاركشتگى مى طلبد.

اما بحث از سند احاديث با توجه به كثرت روايات مرسله و اهمال كارى بسيارى از علماى علم رجال، بحثى جانبى و بى استفاده است، چه رسد به امكان خيانت كارى در سندها; مانند اختلاف در متن ها. پس راه عرضه بر محكمات، موافق ترين و كامل ترين راهى است كه براى ما در هر حالى باقى مى ماند.

امام رضا(عليه السلام) فرمودند: «به درستى كه در روايات ما متشابه وجود دارد، همان طور كه در قرآن محكم و متشابه وجود دارد; همانند محكم قرآن. پس تشابه هاى روايات ما را به محكم هاى آن برگردانيد و از متشابه ها بدون آن كه به محكمات روايات ما رجوع كنيد، پى روى ننماييد كه گم راه مى شويد.»15

همان گونه كه در حديث ابن ابى يعفور به نقل از امام صادق(عليه السلام) ذكر شد، اين روايت اعتبار را در يافتن شاهدى از كتاب خدا يا سنّت رسول خدا(صلى الله عليه وآله) قرار داد كه گواهى به صدق آن روايت دهد. حال چه راوى آن ثقه باشد، يا نباشد. پس سند ـ به تنهايى ـ تا زمانى كه آن را محتواى بلند حديث يارى رساند، اعتبارى ندارد.16

همچنين عيّاشى با اسنادش از محمد بن مسلم از امام صادق(عليه السلام) روايت كرده است كه امام(عليه السلام) فرمودند: «اى محمّد، هر آنچه در روايتى ـ از شخص نيك يا فاسد ـ براى تو آمد و موافق قرآن بود، پس آن را اخذ كن و بگير و هر آنچه مخالف قرآن بود، آن را اخذ نكن.»17

چگونگى عرضه بر قرآن

اين سؤالى است كه در درس هاى اصول  و بخصوص در باب «تعادل و تراجيح» به آن پرداخته مى شود، آن جا كه موافق با قرآن بر مخالف آن مقدّم مى شود. دامنه نصوص قرآن محدود است و آن قدر گسترده نيست كه شامل عمده مسائل اخلاقى بشود، تا چه رسد به همه مسائل اختلافى. پس عرضه در روايت برقرآن چگونه است؟

كلمات دانشمندان علم اصول در اين جا مضطرب است به طورى كه مخالف با قرآن را به سه صورت فرض كرده اند: يا به تباين، يا به عموم و خصوص من وجه و يا به عموم و خصوص مطلق.

اما در مورد عام و خاص مطلق بايد گفت: پس از امكان جمع عرفى، مخالفت ذاتى ـ به واسطه حمل بر تخصيص ـ وجود ندارد; مانند اين آيه شريفه كه در مورد زنان طلاق داده شده مى فرمايد: «و بعولتهنَّ احقُّ بردّهن» (بقره: 228) كه به رجعيات مخصوص شده است18. و همين طور است در مورد عام و خاص من وجه. مانند اين آيه شريفه: «ما على المحسنين مِن سبيل» (توبه: 91) با حديث «لاضرَر و لا ضرار فى الاسلام»19 در جايى كه پزشك درصدد معالجه بيمار برآيد، ولى بى اختيار از او خطايى سر بزند كه موجب مرگ و يا نقص عضو مريض شود، بدون آن كه عمدى در كار باشد يا احتمال نقصان يا مرگ بدهد.

پس اين آيه ضمان خسارت را از پزشك رد مى كند; چون او مورد اعتماد بوده و قصدش احسان و نيكى بوده و اقتضاى حديث «لا ضرر» ضامن بودن پزشك است، اگرچه گناهى مرتكب نشده است.

در اين جا به ناچار بايد يكى از دو طرف را بر ديگرى ترجيح داد كه اين ترجيح يا به مقتضاى قوّت دلالت يكى از دو دليل و يا به مرجحات ديگر مى باشد كه در اين جا ترجيح با حديث است. به دليل احاديث مستفيضى كه بر ضامن بودن پزشك (اگرچه حاذق و زبردست باشد) دلالت دارند.20

اما در مورد مخالفت دو روايت متباين مشكلى نيست، بخصوص پس از آن كه سازندگان احاديث پى بردند تا زمانى كه احاديثشان مخالفت صريح با ظواهر قرآن دارند، احاديثشان رواجى ندارد. پس عرضه احاديث بر قرآن از چه جايگاهى برخورداراست كه بتوان نادرست را از درست (براساس مخالفت و موافقت با قرآن) تشخيص داد؟

اما در اين بحث نداريم; چون قبلا ذكر كرديم كه لفظ «كتاب» كنايه از محكمات دين است كه در لابه لاى قرآن جاى گرفته است; همان گونه كه در حديثى از امام صادق(عليه السلام) آمده است: «هيچ امرى نيست كه دو نفر در آن اختلاف داشته باشند، مگر آن كه براى آن در كتاب خدا اصل و ريشه اى است.»21 و مراد اين است كه قرآن مشتمل بر اصول و مبانى فكرى اسلامى اصيل در تمام شؤونات زندگى انسان است، اگرچه اطلاع بر آن مبانى و احاطه بر آن ها نيازمند تدبّر و تعمّق در زوايا و جاهاى پنهان اين كتاب عزيز مى باشد كه همه چيز در آن بيان شده است.

به همين علت است كه در ادامه حديث مزبور آمده است: «ولى آن را عقل هاى مردم نمى فهمند.»22 و مرادش از «مردم» كسانى است كه از قرآن دورند; آنانى كه آيات قرآن را با ديده پند و عبرت نمى نگرند.

همچنين اضافه مى كنم: رواياتى را كه در مورد انضمام سنّت قطعى و بيان صادرشده از معصوم و يا ضروريات عقلى به كتاب خداوند آمده اند.

در حديث ابن ابى يعفور از امام صادق(عليه السلام)مى خوانيم: «وقتى به حديثى دست يافتيد، اگر در آن شاهدى از كتاب خدا يا قول پيامبر پيدا كرديد، آن را قبول كنيد، و گرنه آن كه آن را براى شما آورده است، به آن سزاوارتر است.»23

و در صحيح ايّوب آمده است: هر چيزى بايد به قرآن و سنّت ارجاع داده شود [و با آن سنجيده شود.24

در حديثى نيز از هشام آمده است: «از ما حديثى را قبول نكنيد، مگر حديثى را كه موافق قرآن يا سنّت باشد يا شاهدى از احاديث گذشته ما با آن ببينيد.»25

در حديث مرسله اى هم كه شيخ ابوالفتوح رازى از پيامبر(صلى الله عليه وآله) نقل كرده، ـ البته مثل شخص قاطع به صدور روايت از آن حضرت ـ آمده است: «وقتى حديثى از من براى شما آوردند، آن را به كتاب خدا و عقلتان عرضه كنيد.»26

حتى درباره احاديث عبدالله بن عباس داريم كه وقتى خبرى مى داد، مى گفت: «وقتى شنيديد كه من از رسول خدا(صلى الله عليه وآله)سخنى را نقل مى كنم و آن را در قرآن نيافتيد و يا آن حديث نزد مردم نيكو نبود، پس يقيناً بدانيد كه من به او دروغ بسته ام.» اين روايت را دارمى در سنن خود نقل كرده است.27

پس بايد معيار تشخيص احاديث را اين دانست كه در ميان اصحاب شايع باشد كه در آن زمان بسيار بودند. همچنين است آنچه ازگفته هاى رسول خدا(صلى الله عليه وآله) كه مردم دست به دست و نسل به نسل به ارث برده اند. پس آنچه معروف و شايع باشد، حق است و ترجيح دارد و آنچه نادر و دور انداخته شده باشد، پذيرفته نيست و مردود است. «بَل نَقِذفُ بالحقِّ على الباطل فيدمغُه فاذا هو زاهق» (انبياء: 18); بلكه حق را بر باطل مى كوبيم تا مغز او را بريزد. پس در اين هنگام باطل نابود شونده است. «كَذلِكَ يَضربُ اللّه الحقَ و الباطلَ، فامّا الزبدُ فيذهبُ جفاءاً و امّا ماينفعُ الناسُ فيمكث فى الارض كذلكَ يضربُ اللّهُ الامثال» (رعد: 17) خداوند اين چنين براى حق و باطل مثال مى زند كه آن كف به زودى نابود مى شود و اما آنچه به خير مردم است، در زمين باقى مى ماند. خدا مثل ها را اين چنين مى زند.

بنابراين، ملاك آن است كه چيزى از محكمات شناخته شده دين بوده و شريعت ناب محمدى بر آن جارى باشد كه علما و دانشمندان دين بر آن واقفند و بر همين مطلب هم از ابتدا و پس از آن در طول زمان سيره ائمّه و فقهاى دين جارى بوده است و از اين جاست كه مى بينيم ايشان تعداد زيادى از روايات جبر و تشبيه را كه در احاديث طينت و مانند آن ذكر شده اند، كه مخالف با شريعت و دين ما و مخالف با ضروريات عقل هستند، دور ريخته اند; زيرا انسان در كارها و كليّه تصرّفاتش در زندگى، مسؤول است و همچنين به خاطر اين كه خداوند متعال منزّه از جسمانيّت است; «ليسَ كمثلِه شىء» (شورى: 11)

شيخ مفيد(رحمه الله) در رساله تصحيح الاعتقاد فرموده است: وقرآن برهمه اخبار و روايات مقدّم است و به واسطه عرضه به قرآن، روايات صحيح و ناصحيح مشخص شوند و آنچه قرآن به نفع آن قضاوت كرده حق است و غيرآن باطل.28

 اين مطلب را شيخ مفيد در ردّ نظريه شيخ صدوق بيان كرده است. شيخ صدوق بر اين اعتقاد است كه افعال بندگان مخلوق خداوند هستند و مخلوق بودن افعال را به تقدير آن افعال تفسير كرده است، با استناد به روايتى كه خبرى قطعى نيست و با قرآن هم مخالف است; در رساله اعتقادات شيخ صدوق آمده است: «اعتقاد ما درباره افعال بندگان اين است كه افعال بندگان مخلوق خداوند هستند، اما به خلق تقدير، نه خلق تكوين، و معناى اين سخن اين است كه خداوند دائماً عالم به مقادير افعال بندگان است.»29

 اما شيخ مفيد فرموده است: «آنچه در مورد افعال بندگان از ائمّه رسيده و صحيح است، اين است كه افعال بندگان مخلوق خداوند نيستند و كسى كه قايل به مخلوق بودن افعال انسان شده، شيخ صدوق است، با استناد به حديثى كه به آن عمل نمى شود و سند درستى هم ندارد.»30 در حالى كه اخبار صحيحه بر خلاف آن است.

يكى از احاديثى كه وى در تأييد مدعايش مى آورد، حديثى است از امام هادى(عليه السلام) كه اين گونه نقل شده است. از ايشان سؤال شد كه آيا افعال بندگان مخلوق خداوند هستند؟ امام(عليه السلام)فرمودند: اگر خداوند خالق آن ها بود، از آن ها تبرّى نمى جست، در حالى كه خداوند سبحان مى فرمايد: «خداوند و رسول او از مشركان بى زار هستند»31 و خداوند بى زارى از خلق بندگان را اراده نكرده، بلكه بى زارى او از شرك آنها و زشتى هايشان است.

در جاى ديگر، ابوحنيفه از امام موسى كاظم(عليه السلام)درباره افعال بندگان سؤال كرد كه اين افعال از كه هستند؟ امام(عليه السلام)با يك پاسخ عقلى محض، جواب دادند: «افعال از بندگان هستند، به اين دليل كه ثواب و عقاب به بندگان اختصاص دارد، نه به خداوند.»32

دليل ايراد شيخ مفيد(رحمه الله) و شيخ صدوق(رحمه الله) اين است كه عقيده شيخ صدوق مبتنى بر خبرى است كه از لحاظ سند ضعيف است، تا چه رسد به مخالفت اين حديث با كتاب خدا، در آن جا كه امام هادى(عليه السلام)مى فرمايد: «همانا شرك و زشتى ها اگر فعل خداوند بودند در آيه قرآن به صراحت از آن ها دورى نمى جست. به علاوه، اين حديث با برهان عقلى هم مخالف است، برهانى كه بيانگر اين مطلب است كه ملامت براى انجام دهنده كار زشت است، نه براى ديگرى كه اراده او در آن دخيل نبوده و خودش هم فاعل آن كار نبوده است.»

همچنين شيخ مفيد ايراد ديگرى هم بر شيخ صدوق گرفته و آن عبارت از توان كم او در آزمايش اخبار و تشخيص روايات صحيح از ناصحيح است. و از اين جاست كه او مبتلا به گسترش دامنه كلام به حديث هاى ضعيف شده است.

شيخ مفيد(رحمه الله) در مسأله «اراده و مشيت» گفته است: «چيزى كه شيخ صدوق در اين باب ذكر كرده، دست نايافتنى است و معانى آن مختلف است و با هم تناقض دارند. سبب آن هم اين است كه او به ظاهر احاديث مختلف عمل كرده و از كسانى نبوده است كه توجه و دقت نظر داشته باشند و بين روايات حق و روايات باطل فرق قايل شود و كسى كه درعقيده اش بر آراء مختلف اعتماد كند و مقلّد راويان باشد، حال او در ضعف، همان است كه توصيف كرديم.»33

اين در حالى است كه سيد مرتضى(رحمه الله)، شيخ صدوق را از زمره قميّونى كه هر حديث مرسلى را بدون ترس و واهمه مى آورند، جدا كرده است. سيد مرتضى فرموده است: «قمى ها همه شان مگر ابن بابويه صدوق در گذشته، از فرقه مشبّهه و جبرى مذهب بودند و كتاب ها و نوشته هاى آن ها شهادت به اين مطلب مى دهد.» و سپس اضافه كرده است: «اى كاش مى دانستم چه روايتى از اين كه در اصل يا در فرع آن روايت، فردى واقفى يا غلوكننده يا قمىِ مشبّهه و مجبّره مذهب باشد، نجات يافته و از آن سالم مانده است. راه شناخت حقيقت بين ما و ايشان كنكاش است; اگر سالم مانده باشد، در خبر يكى از افراد بالا از امور مذكور، راوى آن يك انسان مقلّد صرف است كه بدون برهان و دليل معتقد به مذهبش بوده و هركه با اين صفات نزد شيعيان شناخته شود، جاهل به خداوند متعال است و عادل هم نيست و اخبارش را در شريعت هم نمى توان پذيرفت. و هركه از افراد بالا را كه به آن ها اشاره شد، اگر از علت اعتقادش در توحيد و عدل و نبوّت و امامت بپرسى، شما را به روايات ارجاع دهد و احاديث را بر شما مى خواند، در حالى كه اگر واقعاً اين معارف را از راه صحيحش شناخته بود، وقتى كه از علت علمش در اعتقاداتش سؤال مى كرديم، ما را به احاديث حواله نمى داد.»34

عقيده درست در آزمايش اخبار را شيخ الطائفه مرحوم ابوجعفر طوسى در كتاب استبصار بيان كرده است كه خبر را سه قسم كرده: 1. متواترى كه تواتر آن باعث علم پيدا كردن ما به صحيح بودن مؤدّاى آن مى شود; 2. خبر واحدى كه به قراين قطعى ملحق است كه آن را به خبر متواتر ملحق مى كند; 3. خبر واحد خالى از قرينه اى كه چون ثقات آن را روايت كرده اند و چيزى كه موجب ضعف آن شود ـ وجود ندارد، باز هم عمل بر طبق آن بر اساس اصول ما واجب است.

شيخ طوسى(رحمه الله) مى فرمايد: «و بدان كه اخبار بر دو قسمند: متواتر و غير متواتر. خبر متواتر است كه موجب علم مى شود و عمل بر طبق آن واجب است، بدون اين كه توقّع داشته باشيم چيز ديگرى به آن اضافه شود و يا چيز ديگرى باعث قوّت آن شود و آن را بر روايت ديگرى ترجيح دهد و خبر متواتر و هر آنچه متواتر باشد، ديگر تعارضى در آن نيست و با هيچ يك از اخبار پيامبر(صلى الله عليه وآله) و ائمّه تضادّى ندارد.»

اما آنچه متواتر نيست، خود بر دو قسم است: يك قسم از آن خبرى است كه موجب علم مى شود; خبرى كه با قرينه اى علم آور همراه است، و هر خبرى كه اين چنين باشد، عمل بر طبق آن واجب است و ملحق به قسم اول مى گردد. و قرينه هاى اين نوع از خبر چيزهاى بسيارى هستند:

  1. مطابق با دليل هاى عقل و مقتضاى عقل باشد.
  2. مطابق با ظواهر قرآن يا عموميت آن و يا دليل خطاب آن و يا فحواى آن باشد.
  3. مطابق با سنّت قطعى باشد، حال چه به صراحت و يا به يكى از دلالت ها و يا با فحواى آن يا عموميت آن شامل آن باشد.
  4. مطابق با چيزى كه مسلمانان يا علماى شيعه بر آن اتفاق نظر دارند، باشد.

پس تمام اين قرينه ها خبر را از جمع خبرهاى واحد خارج مى كنند و آن را در باب خبرهاى علمى واجب العمل، كه عمل طبق آن ها واجب است، داخل مى كنند.

و اما قسم ديگر، هر خبرى است كه متواتر نباشد و از هريك از قرينه ها نيز خالى باشد، كه آن همان خبر واحد است كه عمل بر طبق آن با شروطى كه آن ها را درعلم اصول ذكر كرده اند، جايز است و عمده آن شرط ها اين است كه راوى آن خبر، ثقه و امين باشد.

پس اگر خبرى با خبر ديگر معارضه اى نداشته باشد، عمل بر طبق آن از باب اجماع منقول واجب است و آن خبر حجت است، مگر اين كه بدانيم فتواى علما بر خلاف آن خبر است كه به خاطر عمل نكردن اصحاب بر طبق آن، به آن روايت عمل نمى شود.

سپس شيخ شروع به صحبت از دو روايت متعارض و انواع تعارض و چگونگى علاج تعارض مى كند.35 همچنين ايشان در كتاب عدّة الاصول اين مباحث را به تفصيل بيان كرده است.36 راهى را كه شيخ پيموده، راهى است ميانه و معتدل براى ارزش گذارى و سنجيدن روايات بنابر معيار عقلى. شيخ معيار سنجش اعتبار اخبار را اين دانسته است كه خبر در چه مرتبه اى از قوّت است. پس به هر چه متواتر باشد، بايد عمل كرد، بدون اين كه منتظر چيز ديگرى باشيم تا بر آن اضافه شود. ولى اخبار غير متواترى كه محفوف به قرينه اى هستند كه موجب علم به صحّت مؤدّاى آن ها مى شود، همانند اخبار متواترند و بايد طبق آن ها عمل كرد; چون هرچه علم آور باشد، لازمه اش عمل بر طبق آن است. و اين دقيق ترين نكته اى است كه شيخ به آن اشاره كرده است، و آن اين كه خبرهاى واحدى كه محفوف به قرينه هاى درستى هستند، مانند خبرهاى متواترند كه موجب علم مى شوند. پس در اين جا ما تعبّد به ظن نكرده ايم، بلكه به علم خود عمل كرده ايم.

و اين راهى است كه استاد ما آية الله خوئى(رحمه الله)هم آن را پيموده اند، آن جا كه مى فرمايند: خبرهاى واحدى كه جامع شرايط حجيّت هستند، در تمام ابواب دين حجّت اند و فقط مخصوص به ابواب تكاليف نيستند; چون ايشان معتقدند كه خبر ثقه امين، علم آور است و تعبّد به ظن نيست.

چيزى كه در سخنان شيخ مهم و قابل توجه است، برشمردن قراين موجب علم در نظر وى است كه اولين و برترين آن قرينه ها را مطابقت آن خبر با دلايل عقلى قرار داده است و دومين قرينه را موافق بودن با دليل هاى كتاب خداوند، قرآن، مى دانند; حال هر دليلى باشد، چه آشكار در ظاهر كتاب و چه مخفى كه در باطن كتاب است و يا آنچه تفسير و تأويلش را راسخان در علم و دانشمندان دين و ائمه مى دانند.

سومين قرينه را موافقت با سنّت قطعى برشمرده اند، خواه اين موافقت چه صريح باشد و يا به دلالت و يا از فحواى كلام يا عموميت آن فهميده شود.

چهارمين قرينه را همخوانى آن با اجماع مسلمانان يا اجماى علماى شيعه دانسته است; چون اجماع اين عدّه قطعاً حجّت است.

مطلب عمده اى را كه شيخ بيان فرموده ، اين است: چيزى كه همراه با قرينه يقين آور باشد، از شمار خبرهاى واحد بيرون مى آيد و در زمره خبرهاى علمى، كه عمل بر طبق آن ها واجب است، به شمار مى رود.

آنچه باعث توجه ما به كلام شيخ مى شود، اين است كه خبرى را كه خالى از قرينه باشد و با خبر ديگرى معارض نباشد، در باب اجماع منقول قرار داده است و عمل بر طبق آن را ـ هنگامى كه تعارضى با فتاواى علما نداشته باشد ـ واجب دانسته است، و اين سخن شيخ در اعتبار خبرهاى واحد در همه عرصه هاى دين، سخن به جا و سنجيده اى است، مادام كه ضعفى نيابيم كه تلاش براى آشكار شدن مراد را لازم نمايد; همانند جايى كه آورنده خبر فسقش آشكار و اعمالش بد است و خداوند در مورد آن فرموده است: «ان جاءَكُم فاسقٌ بِنبأ فتبيَّنو» (حجرات: 6) اين تخصيص كه در اين جا آمده، دليلى بر حجّت بودن عام در غير اين مورد است.

و در اين جا مواردى را كه شيخ در تعيين روايات سالم از ناسالم يا ترجيح يكى از روايات (به واسطه موافقت آن ها با يكى از محكمات) بيان كرده است، يادآور مى شويم.

شيخ طوسى با اسنادش به محمدبن اسماعيل از بعضى اصحاب از امام صادق(عليه السلام)نقل كرده است كه امام(عليه السلام)فرمودند: «همانا خداوند دنيا را در شش روز خلق كرد، سپس اين روزها را از روزهاى سال جدا كرد و سال 354 روز است. ماه شعبان هيچ گاه كامل نمى شود و به خدا قسم، ماه رمضان هم هيچ گاه كم نمى شود و فريضه ماه رمضان (روزه) ناقص نمى شود. خداوند تعالى فرموده است: «ولتُكملوا العدَّة» و شوال 29 روز است و ذى قعده 30 روز; چون خداوند فرموده است: «وَ واعَدنا موسى ثلاثينَ ليلةَ و اَتممناها بِعشر، فتمَّ ميقاتُ ربّهِ اربعين ليلة» (اعراف: 142) و ماه ذى الحجه 29 روز است و محرم 30 روز. سپس ماه هاى بعد از آن، يك ماه تمام و يك ماه ناقص است.»37

اين خبر با توجه به مُرسله بودن، مخالفتش با واقع و وجود علت هاى عجيب، ضعيف است. مانند اين حديث، حديث هاى ديگرى هستند كه در آن ها تصريح شده است كه ماه رمضان هيچ گاه ناقص (29 روزه) نمى شود. شيخ دست از آن ها برداشته است و به دليل مخالفت با قرآن و اخبار متواتر، آن ها را قبول نداشته، محتواى آن ها را سست و موهون دانسته و آن ها را به طور قطع دور انداخته است، به اين دليل كه اين اخبار در آن ها علت هاى غريبى آورده شده است و همه اين ها موجب سستى و ضعف انتساب اين احاديث به امامى هدايتگر و معصوم است و شيخ از وجوه گوناگون، شروع به استدلال بر جهالت آور بودن اين احاديث كرده است.38

و نيز به اسنادش از محمدبن قيس از امام صادق(عليه السلام)روايت كرده است كه امام(عليه السلام)فرمودند: «حضرت على(عليه السلام)در مورد مردى كه به ديگرى دشنام داده بود، قضاوت كرد و به آن مرد هم گفت: همان گونه كه دشنامت داد، دشنامش بده يا از او درگذر.»

شيخ مى گويد: اين خبر ضعيف است و با اخبار صحيحه اى كه قبلا ذكر كرديم، مخالف مى باشد; زيرا به دليل ظاهر قرآن سزاوار نيست كه به آن عمل شود. در روايت مطلبى است كه به ضعفش دامن مى زند و آن اين است كه حضرت على(عليه السلام)به طرف دعوا دستور داد دشنام دهد; همان طور كه او دشنام داد، در حالى كه جايز نيست كه حضرت على(عليه السلام)امر به فحش دادن بكند; چرا كه فحش دادن قبيح است و سزاوار بود كه حضرت على(عليه السلام) بر او حد جارى كند; يا تمام حد را بر او بزند و يا تعزيرش كند. اما اين كه حضرت على(عليه السلام)امر به فحش دادن بكند، چيزى است كه در هيچ حالى جايز نيست.39

 و نيز به اسنادش به على بن حكم از عبدالرحمن بن محمد بن عبيدالله عزرمى غزارى از امام صادق(عليه السلام) نقل مى كند كه امام صادق(عليه السلام)فرمود: «در يك ظهر، على(عليه السلام)براى مردم بدون وضو نماز خواند و پس از نماز، منادى على(عليه السلام)گفت: على(عليه السلام) بدون وضو نماز خوانده است، پس نمازهايتان را اعاده كنيد و كسانى هم كه حاضرند، به غايب ها اين مطلب را برسانند.»40

اين حديث بر طبق قواعد، از نظر سند صحيح است و عبدالرحمن عزرمى نقطه ضعفى ندارد و حتى ابن حبّان او را در جمع افراد ثقه ذكر كرده و گفته است: حديث او ـ مگر حديث او از پدرش ـ معتبر است.41 اما شيخ اين حديث را به دليل آن كه خلاف قاعده است، قبول نكرده، چون مخالفت آن با احاديث فراوانى كه اشاره به اين دارند كه نماز جماعتى كه امام آن ها فردى است كه طهارت ندارد و خود او نمى داند، درست است42 و آراء فقها نيز بر همين مطلب است و حديث «لا تعاد» نيز آن را كمك مى كند.

شيخ گفته: همچنين چيز فاسد ديگرى كه موجب معيوب شدن صحّت اين روايت مى شود آن است كه در اين روايت آمده است: حضرت على(عليه السلام) بر مردم بدون وضو نماز خواند، در حالى كه عصمت امام(عليه السلام) با اين امر منافات دارد.

عزرمى احاديث ديگرى نيز دارد كه باعث رسوايى او مى شود. از آن روايات مى توان به رواياتى كه درباره حسنين(عليهما السلام)گفته است اشاره كرد كه گفته: بين امام حسن و امام حسين(عليهما السلام) يك طُهر فاصله بود، و فاصله تو در ميان آن ها شش ماه و ده روز بود در حالى كه روايت مشهور بين شيعيان اين است كه امام حسن(عليه السلام)در نيمه رمضان سال سوم هجرت به دنيا آمد و امام حسين(عليه السلام) در پنجم شعبان سال چهارم هجرت پا به جهان گذاشت و ده ماه و بيست روز بين آن دو فاصله است.

ابن شهرآشوب در مناقب43 و شيخ مفيد در ارشاد44 و همچنين شيخ طوسى در مصباح المتهجّد45 بر اين مطلب تصريح كرده اند.

از ديگر احاديث غريبى كه او روايت كرده، روايتى است كه از پدرش درباره فردى كه با او لواط شده بود، آورده است كه حضرت على(عليه السلام)دستور داد كه او را با شمشير بكشند و سپس در آتش بيندازند كه در اين حديث، علّت غريب است.46

شيخ به اسنادش از عمّار ساباطى در مورد كسى كه در نماز مغرب شك مى كند و نمى داند كه دو ركعت خوانده است يا سه ركعت، مى فرمايد: سلام بدهد سپس بلند شود و يك ركعت نماز احتياط به آن اضافه كند.47

شيخ اين روايت را به دليل مخالفت اين روايت با ديگر رواياتى كه اصحاب به آن عمل مى كنند، رد كرده است. به علاوه اين كه عمّار ساباطى ضعيف و فاسدالمذهب است و حكمى كه فقط مختص روايت او باشد، به آن عمل نمى شود و اتفاق نظر علماى شيعه نيز بر ترك اين خبر است.48

شيخ به اسنادش از ابى مريم انصارى (به دو طريق) از امام صادق(عليه السلام)روايت كرده است در مورد زنى كه مردى را كشته بود، فرمودند: زن كشته مى شود و ولىّ او. بقيه مال را ـ ديه مرد مقتول ـ نيز بايد بدهد.

شيخ فرمود: «اين روايت نادر است و فقط آن را ابو مريم انصارى روايت كرده و با اين وجود مخالف قرآن هم هست، آن جا كه خداوند تعالى مى فرمايد: «وكتبنا عليهم فيها انّ النفسَ بالنفس» (مائده: 45) رواياتى را كه مقدّم داشتيم، تصريح بر اين كه كسى كه قتلى را انجام داده است، چيزى بيش از جانش نبايد بدهد. پس وقتى روايتى مخالف با صريح قرآن و روايات وارد شد، نبايد به آن التفات كرد.49

توجه كنيد كه چگونه شيخ ظاهر قرآن را بعد از استوارسازى با روايات، نص قرار داد و آنچه را مخالف اين ظاهر بود، مخالف با كتاب دانست، اين راه فنّى دقيقى است و بر غير متخصصان به مشرب هاى فقهى مخفى مانده است.

شيخ مفيد راه هاى گوناگونى در ترجيح روايات دارد كه از گستره علمى او در اجتهاد خبر مى دهد و بايد شيخ الگو باشد; همچنان كه نزد فقهاى گذشته و پس از آن ها اسوه بود. شيخ مجرّد متّصل بودن سند و وثاقت راوى را معيار قبول روايات قرار نداد.

امام احمد بن حنبل احاديث و اقوال پيامبر(صلى الله عليه وآله) را مقياس تشخيص روايات صحيح از ناسالم قرار داده است. محمد بن منصور گفته است: ما نزد احمد بن حنبل بوديم كه فردى به او گفت: اى اباعبدالله، درباره حديثى كه در مورد على(عليه السلام) وارد شده است كه مى گويد: «همانا على تقسيم كننده آتش (قسيم النار) است» چه مى گويى؟ احمد گفت: كسى كه اين حديث را مى گويد، انكار نكنيد. آيا از پيامبر(صلى الله عليه وآله)روايت نشده است كه به على(عليه السلام) فرمود: تو را دوست ندارد، مگر شخص مؤمن و دشمن تو نيست مگر منافق؟ ما گفتيم: بله. او گفت: پس جاى مؤمن در كجاست؟ گفتيم: در بهشت. گفت جاى منافق كجاست: گفتيم: در آتش جهنّم. اوگفت: پس على تقسيم كننده آتش است.50

امام خمينى(قدس سره)هم در جاهاى بسيارى، راه شيخ را در توجه به محتواى روايت قبل از عنايت به سند پيموده است. براى مثال، مى توان به روايتى كه درباره فروش انگور به كسى كه مى دانيم با آن شراب درست مى كند، اشاره كرد كه بعضى از فقها فتوا به جواز چنين كارى داده اند; به دليل اين كه اين فرد قصد كمك به گناه را نداشته، روايت هايى هم در مورد عدم جواز آن وارد شده است. يكى از روايات، صحيحه اى است كه رفاعة بن موسى نقل شده كه گفته است: من نزد امام صادق(عليه السلام)بودم و در آن مجلس در مورد كسى كه انگور را به كسى كه آن را به سازنده شراب مى فروشد، سؤال شد، امام(عليه السلام)فرمودند: «آيا ما خرمايمان را به كسى كه آن را شراب مى كند، نمى فروشيم؟»

و از ابن اذنيه نيز روايت شده كه گفت: به امام صادق(عليه السلام)نامه اى نوشتم و از او درباره كسى كه باغ انگورى دارد سؤال كردم كه آيا انگور و خرما را به كسى كه آن را شراب يا چيز سُكرآور مى كند، بفروشد يا نه؟ امام(عليه السلام)فرمودند: «چون در زمانى كه نوشيدن و خوردن آن حلال بود، آن را فروخت، پس اشكالى ندارد.»

و در روايتى از ابن كهمس هم داريم:... سپس گفت: اين همان است. ما خرمايمان را به كسى كه مى دانيم آن را شراب درست مى كند، مى فروشيم.»

امام خمينى(قدس سره) فرموده است: اين روايت ها مخالف با قرآن (آيه «لا تعاونوا على الاِثم و العدوان» (مائده: 2) و سنّت مستفيض است كه از لعنت پيامبر(صلى الله عليه وآله) به خمر و كسى كه درخت آن را مى كارد و كسى كه آن را باغبانى مى كند و آن كه آن را مى فروشد و هر كه آن را حمل مى كند و كسى كه آن را مى نوشد، حكايت مى كند.51

و نيز فرمودند: تقييد آيه و سنّت درست نيست; چون عقل اباى از تقييد دارد. همانا التزام به حرمت كمك به هرگناهى مگر فروختن انگور يا خرما به كسى كه آن را براى ساخت شراب مى خرد، [از چيزهايى است كه عقل آن را نمى پسندد. ]پس اين روايات چون مخالف كتاب و سنّت مستفيض و حكم عقل و روايت نهى از منكر هستند، مخالف با اصول مذهب ما و مخالف با قداست معصومان(عليهم السلام)هستند. چون ظاهر اين روايات حاكى از آن است كه سيره و روش معصومان(عليهم السلام) اين بوده كه خرما را به كسى مى فروختند كه آن را شراب درست كند و به كس ديگرى نمى فروختند و اين چيزى است كه هيچ شيعى امامى به آن راضى نمى شود.

چگونه امام(عليه السلام)چنين كارى بكند، در حالى كه اگر اين عمل از انسان هاى معمولى سر مى زد، معصومان(عليهم السلام) بر او عيب مى گرفتند. و مسلمان، چون مسلمان است و شيعى چون شيعى است، مثل اين عمل را قبيح و مخالف با رضايت خداوند مى بيند. پس چگونه اين كار از معصوم صادر مى شود.52

شاهد ديگر [از كلام امام خمينى(قدس سره)] مسأله حيله كردن براى فرار از رباست و درباره اين موضوع رواياتى دلالت كننده بر جواز وارد شده است و علت آن را هم اين دانسته اند كه «اين راه، راه خوبى براى فرار از حرام به سوى حلال است، يا اين كه اين راه، فرارى از باطل به سوى حق است.»53

امام خمينى(قدس سره)در اين زمينه مى فرمايد: «نزد اين روايات بايد توقّف كرد، چون آن سخت گيرى كه درباره ربا در كتاب و سنّت متواتر شده، نسبت به ديگر معاصى و گناهان كم تر شده است، در حالى كه با مفسده هاى اقتصادى و اجتماعى و حتى ـ احياناً ـ سياسى، كه در آن موجود است، چگونه مى توان با اين حيله ها آن را حلال كرد، آن هم حيله هايى كه عقل چون مصالح منع آن و مفاسد رواج آن را مى دانند، آن را رد مى كند.

سپس امام خمينى(قدس سره) شروع به بحث در اقسام ربا كرده است (ربا قرضى و رباى معاملى) و اين كه نوع دوم آن شبيه رباست و خود آن ربا نيست و فرار از آن با يك وجه شرعى امكان دارد و جايز است. اما رباى قرضى هيچ راه فرارى از آن نيست. و  «رباى قرضى» همان ربايى است كه عقل آن را قبيح مى داند و شرع هم آن را منع كرده است. رواياتى هم كه در جايز دانستن رباى قرضى با حيله هاى شرعى وارد شده، رواياتى هستند كه از نظر سند ضعيف هستند، جز يك روايت كه شيخ آن را با اسنادش به محمدبن اسحاق صيرفى ذكر كرده است.54

در اين جا امام(قدس سره) فرمودند: اما بقيه روايات ضعيف هستند، بلكه برخى از آن ها شامل چيزهايى هستند كه سزاوار جايگاه امام على(عليه السلام)نيست، نظير آن كه از حيله محمدبن عبدالله ـ كه فرد مجهولى است ـ از محمد بن اسحاق از امام رضا(عليه السلام) كه در اين روايت پس از آن كه از حيله در ربا سؤال مى كند، امام ، مى فرمايد: «اشكال ندارد، پدرم مرا امر به آن كرد و من هم انجام دادم!» در روايت مسعدة بن صدقه نيز همين گونه است. و معلوم است كه امام معصوم برخى از كارهاى مباح را كه طبايع از آن متنفّرند مرتكب نمى شوند.

امام(قدس سره) مى فرمايد: «و به همين دليل، محمد بن اسحاق نزد من چندان مورد اعتماد نيست. او صرّاف بود و پول ها را معامله مى كرد و در رواياتش اين حديث را به چهار تن از معصومان (امام باقر و امام صادق و امام كاظم و امام رضا(عليهم السلام)) نسبت داده است. چگونه صحيح است قبول اين روايت؟! اين روايت هم مانند روايت هاى فروختن انگور به كسى كه مى خواهد با آن شراب درست كند، به شدت انكار شده است و عقل همه آن ها را دور مى اندازد.»55

كلام در اين باب را اطاله داديم، به خاطر اهميت اين موضوع و اين كه باب جديدى براى راه امتحان روايات است كه به زمان فقهاى گذشته ـ كه رضوان خدا بر آن ها باد ـ برمى گردد.

بنابراين، وظيفه ما در عرضه بر كتاب خدا، دنباله روى از راه گذشتگان و علماست، تا اول و قبل از هر چيز، نفس آيات را پيشواى خود در اين مسير قرار دهيم و آيات قرآن را در نور هدايت خود قرآن تفسير كنيم و آن را به دلايلى از محكمات اخبار و آثار رسيده از معصومان قرين كنيم.

روايت را با دقت و توجه نگاه كنيم. پس اگر چيزى كه زلالى آن را كِدِر كند نيافتيم، آن را قبول مى كنيم، مخصوصاً وقتى كه دلايل صدق آن روشن باشد، آن روايت را در كنار ذخيره هاى گسترده مان غنيمت مى شماريم و اين روايت چيزى است كه صلاحيت كمك به فهم قرآن و روشن شدن حقايق خالص و ناب آن را دارد.

و اگر يكى از روايات ما را سرگردان كرد، آن را به محك آزمايش و بررسى گذاريم. حال اگر روايتى به خاطر ضعف سند يا مرسله بودن يا كوتاهى (اهمال كارى) در سند و نظاير آن يا به خاطر ضعف محتواىِ ناشى از مخالفت با عقل يا مغايرت با محكمات دين، ضعيف بود، آن روايت را به حال خود وامى گذاريم، در حالى كه دليل وهن و ضعفش را بيان مى كنيم.

چيزى كه بايد به آن توجه كنيم، اين است كه بيش تر آنچه را ما از گذشتگانمان در اين زمينه به ارث برده ايم، صلاحيت اعتماد دارد، مگر روايات نادرى كه در گذر زمان، مخلوط با روايات معتبر شده كه به دنبال آزمايش بى درنگ بايد از ريشه و بن كنده شوند:

ـ «و مَثَلُ كلمة خبيثةِ كشجرة خبيثة اجتُثَّتُ من فوقِ الارض مالَها من قرار» (ابراهيم: 26); و مثل كلمه كفر مانند درخت پليدى است كه ريشه اى به قلب زمين نرود، بلكه بالاى زمين افتد و هيچ ثبات و بقايى ندارد.

ـ «فَامّا الزبدُ فيذهَبُ جفاءاً امّا ما ينفعُ الناسُ فيمكثُ فى الارض كذلكَ يضربُ اللّهُ الامثال» (رعد: 67); پس آن كف به زودى از بين مى رود و اما (آب و فلز) كه به خير مردم است، در زمين باقى مى ماند. خدا مثل ها را چنين بيان مى فرمايد.

ـ «يُثّبِتُ اللّهُ الذينَ آمنوا بالقولِ الثابتِ فى الحياةِ الدنيا و الاخرة» (ابراهيم: 27); خداوند اهل ايمان را با عقيده ثابت در دنيا و آخرت پايدار مى دارم.


  • پى نوشت ها

1ـ محمدبن يعقوب كلينى، اصول كافى، ج 1، ص 69، رقم 5، باب «اخذ به سنّت و شواهد كتاب.»

2ـ همان، ص 62، رقم 1، باب «اختلاف حديث و علاجه»

3ـ ابى الفتوح رازى، تفسير رازى، ج 3، ص 392.

4ـ همان، ص 69، رقم 1

5ـ همان، ص 69، رقم 2.

6ـ اصول كافى، ج 1، ص 69، رقم 3.

7ـ همان، ص 59، رقم 4.

8ـ همان، ص 60، رقم 5.

9ـ همان، ص 60، شماره 6.

10ـ همان، ص 61، ش 7.

11ـ همان، ج 1، ص 61، ش 7.

12ـ كشى، رجال، ج 2، ص 489 و 490، ش 401

13ـ اصول كافى، ج 1، ص 62، ش 10.

14ـ همان، ج 2، ص 222، حديث 4.

15ـ عيون اخبارالرضا، ج 1، ص 261، باب 28، ش 39.

16ـ ر.ك: اصول كافى، ج 1، ص 69، باب «اخذ به سنّت و شواهد كتاب»، حديث 2

17ـ مستدرك الوسائل، ج 17، ص 304، حديث 5، به نقل از: عياشى، تفسير عياشى، ج 1، ص 8، حديث 3.

18ـ جواهرالكلام، ج 32، ص 179 به بعد.

19ـ احمد بن حنبل، مسند، ج 5، ص 327.

20ـ شيخ حرّ عاملى، وسائل الشيعه، ج 29، ص 260، باب 24 (ضمان الطبيب اذا لم يأخذ الراءة.)

21ـ اصول كافى، ج 1، ص 60، حديث 6.

22ـ همان، ج 1، ص 60، حديث 6.

23ـ همان، حديث 2.

24ـ همان، حديث 3.

25ـ رجال كشى، ج 2، ص 489 ـ 490، ش 401.

26ـ تفسير ابى الفتوح، ج 3، ص 392.

27ـ دارمى، سنن، ج 1، ص 146 باب «تأويل حديث رسول الله(صلى الله عليه وآله).»

<28/a>ـ شيخ مفيد، رساله تصحيح الاعتقاد، ص 44.

29ـ شيخ صدوق، رساله اعتقادات، ص 29، رقم 4 (مصنفّات مفيد، ج 5) و محمدباقر مجلسى، بحارالانوار، ج 5، ص 19.

30ـ عيون اخبارالرضا، ج 2، ص 132، باب 35، حديث 1.

31ـ توبه: 3.

<32/a>ـ تصحيح الاعتقاد، ص 43 و 44 (مصنفات شيخ مفيد، ج 5)، بحارالانوار، ج 10، ص 247، ش 16 / تعليقه ش 8.

33ـ تصحيح الاعتقاد، ص 43 و 44 (مصنّفات شيخ مفيد، ج 5.

34ـ رساله سيد مرتضى در ابطال به اخبار آحاد، ش 48 / رسائل سيد مرتضى، مجموعه سوم، ص 310 و 311.

35ـ استبصار، ج 1، ص 3 و 4.

36ـ عدة الاصول، مؤسسه آل البيت، ج 1، ص 336 و ص 367

37ـ استبصار، ج 2، ص 68، ش 20/218.

38ـ همان، ج 2، ص 69 ـ 71.

39ـ تلفيقى از آنچه در دو كتابش آورده است (شيخ مفيد، تهذيب، ج 10، ص 88، ش 342/107 / استبصار، ج 4، ص 231، ش 867/15)

40ـ استبصار، ج 1، ص 433، ش 671

41ـ ابن حجر، لسان الميزان، ج 3، ص 429، ش 1679.

42ـ استبصار، ج 1، ص432، باب 264.

43ـ اصول كافى،ج1،ص463، حديث 2، باب «مولد الحسن(عليه السلام)».

44ـ بحارالانوار، ج 43، ص 237، حديث 1 / ابن شهر آشوب، مناقب، ج 3، ص 231.

45ـ همان، ص 250، رقم 26 / شيخ مفيد، الارشاد، ج 2،ص 221.

46ـ همان،ص260،رقم41/شيخ طوسى،مصباح المتهجد،ص826.

47ـ اصول كافى، ج 7، ص 199، حديث 5 و 6.

48ـ استبصار، ج 1، ص 371، حديث 1و 2.

49ـ همان، ص 372.

50ـ همان، ج 4، ص 268، حديث 5، 1009، باب 155.

51ـ طبقات الحنابله، ج 1، ص 320 / اسد حيدر، الامام صادق و المذاهب الاربعة، ج 4، ص 503.

52ـ وسائل الشيعه، ج 12، ص 165، كتاب «التجارة»، باب 55 (ما يكسب به) حديث 3 و 4 و 5.

53ـ امام خمينى(قدس سره)، المكاسب للمحرمة، چاپ 1373 ش، ج 1، ص 217 ـ 219.

54ـ. تهذيب الاحكام، ج 7، ص 52. 53

55ـ امام خمينى، كتاب البيع، ج 2، ص 537 ـ 551 (با تلخيص)

 

فهرستی از ترجمه‌های فارسی قرآن

فهرست ترجمه‌های فارسی قرآن

فهرستی که می‌آید شامل ترجمه‌های کامل قرآن کریم و بر اساس تاریخ نخستین چاپ چینش شده است. برای ارزیابی ترجمه‌ها و مقایسه آنها به کتاب بررسی ترجمه‌های امروزین فارسی قرآن کریم اثر بهاءالدین خرمشاهی و مجله ترجمان وحی مراجعه کنید. توصیفی که در جدول زیر برای نوع ترجمه‌ها آمده از سایت رسمی مؤسسه فرهنگی ترجمان وحی گرفته شده است.

 

مترجم

نخستین چاپ

نوع ترجمه

کتاب‌شناسی

۱.

غلامعلی حداد عادل

۱۳۹۰ش

نثر روان و محتوا به محتوا

مشهد: موسسه انتشارات آستان قدس رضوی (به نشر) ، بنیاد پژوهش‌های اسلامی، ۱۳۹۰

۲.

حسین استاد ولی

۱۳۸۵ش

نثر روان و دقیق

قم: انتشارات اسوه، ۱۳۸۵ش.

۳.

سیدعلی موسوی گرمارودی

۱۳۸۳ش

نثر روان همراه با توضیحات داخل پرانتز و پانوشت

وی‍راس‍ت‍اران ب‍ه‍اءال‍دی‍ن خ‍رم‍ش‍اه‍ی‌، ح‍س‍ی‍ن ص‍درال‍ح‍ف‍اظ ، ح‍س‍ی‍ن اس‍ت‍ادول‍ی‌، تهران: انتشارات قدیانی، ۱۳۸۳ش.

۴.

ترجمه گروهی[۱]

۱۳۸۳ش

نثر روان و جمله به جمله همراه با توضیحات داخل پرانتز

قم: انتشارات دارالذکر، ۱۳۸۳ش.

۵.

حسین انصاریان

۱۳۸۳ش

نثر روان و دقیق همراه با توضیحات داخل كروشه

قم: اسوه، ۱۳۸۳ش

۶.

علی‌اصغر برزی

۱۳۸۲ش

نثر ادبی همراه با نكات نحوی هر آیه بعد از ترجمه و توضیحات تفسیری داخل كروشه

تهران: انتشارات بنیاد قرآن، ۱۳۸۲ش

۷.

ابوالفضل بهرام‌پور

۱۳۸۲ش

نثر روان همراه با توضیحات اندك و شرح واژه‌های قرآنی

قم: انتشارات عصمت، ۱۳۸۲ش

۸.

محمد صادقی تهرانی

۱۳۸۲ش

نثر روان (نسبتاً) همراه با توضیحات در متن و پانوشت

تهران: انتشارات کلیدر، ۱۳۸۲ش

۹.

سیدمحمدکاظم ارفع

۱۳۸۱ش

نثر روان بر اساس ساختار دستور زبان فارسی و فاقد هرگونه توضیح و تفسیر

[تهران]: انتشارات فیض کاشانی، ۱۳۸۱ش

۱۰.

علی اصغر حلبی

۱۳۸۰ش

تحت اللفظی، نثری دستوری نه چندان مطلوب، با توضیحاتی محدود و مناسب داخل قلاب

تهران: اساطیر، ۱۳۸۰ش

۱۱.

علی‌اکبر طاهری قزوینی

۱۳۸۰ش

نثر ادبی، نسبتاً دقیق و مطابق، همراه با توضیحات و تفسیر فشرده میان کروشه

تهران: انتشارات قلم، ۱۳۸۰ش

۱۲.

علی مشکینی

۱۳۸۰ش

نثر روان و دقیق، مطابق با قواعد دستور زبان فارسی همراه با توضیحات فراوان تفسیری داخل پرانتز

[قم]: مرکز چاپ و نشر قرآن کریم، ۱۳۸۰ش

۱۳.

طاهره صفارزاده

۱۳۸۰ش

(با ترجمه فارسی و انگلیسی) نثری روان با رعایت اصول دستور زبان فارسی، متمایل به ترجمه آزاد، همراه با توضیحات تفسیری داخل قلاب و پانوشت

تهران: هنر بیداری، ۱۳۸۰ش

۱۴.

مسعود انصاری

۱۳۷۷ش

روان، خوشخوان و مطابق با متن. مترجم از اهل‌سنت است

تهران: فرزان، ۱۳۷۷ش

۱۵.

بهاءالدین خرمشاهی

۱۳۷۴ش

نثر ادبی و روان، خالی از توضیحات گسترده در متن، مطابقت ترجمه با اصل، دارای توضیحات و نكات تفسیری در پانوشت

انتشارات نیلوفر، ۱۳۷۴ش

۱۶.

ناصر مکارم شیرازی

۱۳۷۳ش

محتوا به محتوا

تهران: دارالقرآن الکریم دفتر مطالعات تاریخ و معارف اسلامی

۱۷.

محمدمهدی فولادوند

۱۳۷۳ش

نثر روان و ساده، محتوا به محتوا

تهران:دفتر مطالعات تاریخ و معارف اسلامی

۱۸.

احمد کاویانپور[۲]

۱۳۷۲ش

نثر ادبی و شیوا، همراه با توضیحات گوناگون داخل پرانتز و بدون پرانتز

[تهران]:انتشارات اقبال، ۱۳۷۲ش

۱۹.

کاظم پورجوادی

۱۳۷۲ش

نثر روان، همراه با دقت نسبی و تا حدودی آزاد

تهران: بنیاد دائرةالمعارف اسلامی، ۱۳۷۲ش

۲۰.

سید جلال‌الدین مجتبوی

۱۳۷۲ش

نثر روان، دقیق و شیوا همراه با توضیحات

[تهران]: نشر حکمت، ۱۳۷۲ش

۲۱.

مصطفی خرم‌دل

۱۳۷۰ش

نثر روان و ساده بر اساس قواعد دستور زبان فارسی همراه با خلاصه تفسیر و توضیحاتی داخل پرانتز، مترجم از اهل‌سنت است

تهران: انتشارات احسان، ۱۳۷۰ش

۲۲.

ابوالقاسم امامی

۱۳۷۰ش

نثر ادبی متمایل به نثر قدیم، با رعایت مطابقت با متن

[تهران]: انتشارات اسوه، ۱۳۷۰ش

۲۳.

محمدباقر بهبودی

۱۳۶۹ش

نثر روان، آمیخته با تفسیر به صورت غیرمتمایز

چاپخانه اسلامیه، ۱۳۶۹ش

۲۴.

محمد خواجوی

۱۳۶۹ش

تحت اللفظی، شیوا و امروزی

[تهران]: انتشارات مولی، ۱۳۶۹ش

۲۵.

جلال‌الدین فارسی

۱۳۶۹ش

ترجمة آزاد و تا حدودی روان و استوار

تهران: انجام کتاب، ۱۳۶۹ش

۲۶.

عبدالمحمد آیتی

۱۳۶۷ش

خوشخوان و شیوا

[تهران]: انتشارات سروش، ۱۳۶۷ش

۲۷.

داریوش شاهین

۱۳۵۹ش

نثر ادبی همراه با توضیحاتی داخل پرانتز و پانوشت

انتشارات جاویدان، ۱۳۵۹ش

۲۸.

حکمت آل آقا

۱۳۵۳ش

نثر روان و سلیس، ترجمه محتوا به محتوا

تهران: انتشارات اقبال، ۱۳۵۳ش

۲۹.

علی نقی حسینی دیباجی (فیض الاسلام)

۱۳۴۸ش

نثر ادبی همراه با توضیح و تفسیر در داخل پرانتز

تهران: کتابخانه اسلامیه، ۱۳۴۸ش

۳۰.

زین العابدین رهنما

۱۳۴۶ش[۳]

تحت اللفظی همراه با تفسیر

تهران: کیهان، ۱۳۴۶ش

۳۱.

محمود یاسری

۱۳۴۴ش

نثر روان همراه با توضیحات تفسیری گسترده و افزوده‌های كوتاه در پانوشت

[قم]: کتابفروشی و انتشارات اسلامیه، ۱۳۴۴ش

۳۲.

ابوالقاسم پاینده

۱۳۳۶ش

نثر ادبی فصیح و گویا و بر اساس قواعد دستور زبان فارسی

تهران: انتشارات علمی جاویدان، ۱۳۳۶ش

۳۳.

شیخ محمدکاظم معزی

۱۳۳۶ش

تحت اللفظی همراه با توضیحات اندک داخل پرانتز

[تهران]: مؤسسه انتشارات صالحین، ۱۳۳۶ش

۳۴.

عبدالحسین آیتی

۱۳۲۶-۱۳۲۴ش

نثر روان و استوار، بر اساس دستور زبان فارسی همراه با توضیحات تفسیری داخل پرانتز و پانوشت

یزد: [بی‌نا]، ۱۳۲۶-۱۳۲۴ش

۳۵.

مهدی الهی قمشه ای

۱۳۲۳ش

ترجمه آزاد همراه با خلاصه تفاسیر داخل پرانتز

[تهران]: کتابفروشی اسلامیه، ۱۳۲۳ش

۳۶.

میرزا محمدطاهر مستوفی (بصیرالملک)

۱۲۹۴ق

نثر روان و نسبتاً دقیق

۳جلد، [تهران]: کتابخانه علمیه اسلامیه، ۱۲۹۴ق

۳۷.

شاه ولی الله دهلوی (۱۱۱۴-۱۱۷۶ق)

[بی‌تا]

تحت‏ اللفظی و دقیق همراه با توضیحات تفسیری در حاشیه و داخل پرانتز، مترجم از اهل‌سنت است

کراچی و لاهور: تاج کمپنی لمیتد، [بی‌تا]

فهرست ترجمه‌های کهن

درباره نخستین ترجمه فارسی قرآن، کهن‌ترین روایت مربوط به سلمان فارسی است. گویند ایرانیان به او نامه نوشتند که سوره حمد را برایشان به فارسی ترجمه کند. اسفراینی (د ۴۷۱ق) در تاج التراجم[۴] و سرخسی (۴۸۲ق) در المبسوط[۵] به این موضوع اشاره کرده‌اند؛ اما برخی دیگر، نقدهایی بر این موضوع زده، در عربی‌دانی سلمان تردید کرده‌اند.[۶]

فهرست زیر و توضیحات آن، برگرفته از مقاله «ترجمه‌های فارسی قرآن»[۷] و بر اساس سال نگارش ترجمه چینش شده است که از کهن‌ترین آغاز می‌شود.

 

عنوان

مؤلف

تاریخ نگارش

توضیحات

۱.

ترجمه تفسیر طبری

ناشناس

سده ۴ق

ترجمه کاملی از قرآن در این کتاب آمده است. این کتاب ترجمه تفسیر طبری نیست و به خطا چنین نام گرفته است.

۲.

سوره مائده از قرآنی کوفی با ترجمه استوار

ناشناس

 

به نظر می‌رسد همان ترجمه‌ای باشد که در ترجمه تفسیر طبری آمده است.

۳.

[ترجمه‌ای قدیم از قرآن کریم]

ناشناس

 

به نظر می‌رسد همان ترجمه‌ای باشد که در ترجمه تفسیر طبری آمده است.

۴.

[قرآن شماره ۴]

ناشناس

 

بسیار شبیه به ترجمه‌ای است که در ترجمه تفسیر طبری آمده است.

۵.

پلی میان شعر هجایی و عروضی فارسی

ناشناس

سده ۵ق (حدود)

نثر نسبتاً موزون و گاه شبیه به شعر هجایی دارد.

۶.

تفسیر قرآن پاک

ناشناس

سده ۴ق (اواخر ۴ یا اوایل ۵)

ترجمه آمیخته با تفسیر است و گویش خراسانی دارد و ساختار عبارات منطبق با ساختار آیات و از قالب دستور زبان فارسی خارج است.

۷.

تفسیر قرآن کمبریج

ناشناس

سده ۴-۵ق

ترجمه به صورت مزجی در تفسیر آمده و دارای عبارات دستوری، واژگان کهن و گاه نایاب است.

۸.

[بخشی از تفسیری کهن]

ناشناس

سده ۵ق

ترجمه آمیخته با تفسیر است و گویش خراسانی دارد و ساختار عبارات منطبق با ساختار آیات و از قالب دستور زبان فارسی خارج است. ترجمه دیگری نیز در این کتاب آمده که متأخرتر است.

۹.

[ترجمه‌ای کهن به فارسی]

نجم‌الدین عمر نسفی (۵۳۸-۴۶۲ق)

سده ۵ یا ۶

نثر موزون و مسجع دارد.

۱۰.

تفسیری بر عُشری از قرآن کریم

ناشناس

سده ۵ق

در مقایسه با ترجمه‌های قبلی به دستور فارسی نزدیک‌تر و منشأ همین تحول است.

۱۱.

تاج التراجم فی تفسیر القرآن للاعاجم

شاهفور بن طاهر اسفراینی (د ۴۷۱ق)

سده ۵ (۴۶۰-۴۳۰ق)

ترجمه تحت اللفظی و دارای واژگان فارسی اما در قالب نحو عربی است.

۱۲.

ترجمه قرآن موزه پارس

ناشناس

سده ۵ق

هیچگونه تفسیری ندارد، برخاسته از خراسان و تقلیدی آشکار از ترجمه‌ای است که در ترجمه تفسیر طبری آمده است.

۱۳.

تفسیر سورآبادی

ابوبکر عتیق نیشابوری

سده ۵ق

واژگان عربی نسبت به ترجمه‌های قبل بیشتر، اما ساختار جملات به دستور زبان فارسی نزدیک‌تر شده است.

۱۴.

تفسیر شنقشی

شنقشی

سده ۶ق (اواخر)

گویش خراسانی و نثر عمومی فارسی‌تری دارد؛ اما واژگان عربی آن به حدود ۱۲ تا ۱۵٪ می‌رسد.

۱۵.

تفسیر کشف الاسرار

رشیدالدین ابوالفضل میبدی

سده ۶ق

در سه نوبت نوشته شده و هر نوبت دارای ویژگی خود، نوبت دوم و سوم ترجمه شیوا و مطابق با دستور فارسی دارد اما نوبت اول ساختار عبارات غیرفارسی است. ترجمه آیات پیش از تفسیر آمده است.

۱۶.

تفسیر روض الجنان و روح الجنان

ابوالفتوح رازی

سده ۶ق (دهه دوم و سوم)

از ترجمه‌های قدیم پیروی کرده اما نثرش پسندیده و شیواست. عبارات دستور فارسی دارد اما کلمات عربی فراوان است.

۱۷.

تفسیر بصائر

معین الدین نیشابوری

سده ۶ق

فقط یک جلد از آن باقی است. نثر ترجمه پیرو ترجمه‌های گذشته است.

۱۸.

[ترجمه قرآن]

ناشناس

سده ۶ق (۵۵۶ق)

شبیه به ترجمه‌ای است که در تفسیر روض الجنان آمده و از نظر جمله‌بندی و واژگان پیرو ترجمه‌های گذشته است.

۱۹.

تفسیر جلاء الاذهان

ابوالمحاسن جرجانی

سده ۸ق

خلاصه‌ای از تفسیر روض الجنان است. ترجمه آیات درون تفسیرها آمده و نثر فارسی روان دارد.

۲۰.

تفسیر مواهب علیه

حسین بن علی کاشفی

سده ۹ق

تفسیری سنی است. ساختار عبارات در ترجمه آیات، منطبق بر نحو عربی است و دارای واژگان کهن.

۲۱.

تفسیر ترجمة الخواص

علی بن حسن زواره ای

سده ۹ق (۸۹۷ تا ۸۹۹ق)

نثر آن نثر دوره صفوی است که دارای ترکیبات عربی، عبارات خام، اوزان جمع عربی، جمله‌های بی‌فعل و... است.

۲۱.

تفسیر منهج الصادقین

ملا فتح الله کاشانی

سده ۱۰ق (۹۸۲ق)

نثر آن نثر دوره صفوی است که دارای ترکیبات عربی، عبارات خام، اوزان جمع عربی، جمله‌های بی‌فعل و... است

۲۲.

تفسیر شریف لاهیجی

قطب الدین شریف لاهیجی

سده ۱۱ق

ترجمه محتوایی و تفسیری است[۱]

۲۳.

فتح الرحمن

شاه ولی الله دهلوی (د ۱۱۷۶ق)

سده ۱۳ق

ترجمه غالباً لفظ به لفظ، فارسی گاه ناهنجار و دارای ترکیبات بیشتر عربی و واژگان گاه عامیانه است.

فهرست ترجمه‌های منظوم

فهرست زیر ترجمه‌های قرآن به شعر فارسی‌اند که بر اساس تاریخ اولین چاپ چینش شده‌اند.

 

مترجم

نخستین چاپ

کتاب‌شناسی

۱.

میرزا حسن اصفهانی (صفی‌علی شاه)

۱۳۰۶ق[۸]

چاپ سنگی

۲.

امید مجد

۱۳۷۶ش[۹]

ن‍ی‍ش‍اب‍ور: ام‍ی‍د م‍ج‍د، ۱۳۷۶

۳.

محمد شائق

۱۳۸۰ش[۱۰]

تهران: فؤاد، ۱۳۸۰

۴.

سیدمحمد علی‌محمدی (موسوی جزائری)

۱۳۸۱ش[۱۱]

قم: موسسه انتشارات حضرت معصومه (س)، ۱۳۸۱.

۵.

رضا ابوالمعالی

۱۳۸۳ش[۱۲]

تهران: خاص، ۱۳۸۳ش

۵.

سارا شمیزی

۱۳۸۴ش[۱۳]

 

۶.

عباس احمدی

۱۳۸۴ش[۱۴]

 

۷.

شهاب تشکری آرانی

۱۳۸۴ش[۱۵]

ته‍ران: پ‍گ‍اه ان‍دی‍ش‍ه ، ۱۳۸۴.

۸.

کرم‌خدا امینیان

۱۳۸۴ش[۱۶]

قم: اسوه، ۱۳۸۴

۹.

رستم کوشان

۱۳۸۴ش[۱۷]

تهران: مؤسسه خدمات علمی و آموزشی رزمندگان اسلام، ۱۳۸۴ش

۱۰.

عباس حداد کاشانی

۱۳۸۴ش[۱۸]

تهران: حافظ نوین، ۱۳۸۴ش

پانویس

  1. به کوشش: محمدعلی رضایی اصفهانی، حسین شیرافکن، غلامعلی همایی، محسن اسماعیلی و محمد امینی
  2. قرآن با ترجمه ترکی آذربایجانی نیز از او در سال ۱۳۶۷ش از انتشارات اقبال چاپ شده است.
  3. جلد۱: ۱۳۴۶، جلد۲: ۱۳۴۹، جلد۳: ۱۳۵۳، جلد ۴: ۱۳۵۴.
  4. اسفراینی، تاج التراجم، ج۱، ص۸.
  5. سرخسی، المبسوط، ج۱، ص۳۷.
  6. دائرة المعارف بزرگ اسلامی، «ترجمه‌های فارسی قرآن»، ج۱۵، ص۸۱-۸۲.
  7. آذرتاش آذرنوش، «ترجمه‌های فارسی قرآن»، دائرة المعارف بزرگ اسلامی، ج۱۵، ص۸۱.
  8. ناجی اصفهانی، «ترجمه منظوم صفی علی شاه»، ص۳۸۸.
  9. فولادوند، «قرآن مجید با ترجمه منظوم امید مجد»، ص۳۹۴.
  10. شائق، «القرآن الکریم، ترجمه منظوم»، ص۳۹۶.
  11. علی‌محمدی، «ترجمه منظوم قرآن کریم»، ص۳۹۸.
  12. سایت رسمی سازمان اسناد و کتابخانه ملی.
  13. شمیزی، «گنج حکیم»، ص۴۰۷.
  14. احمدی، «القرآن الکریم»، ص۴۰۲.
  15. سایت سازمان اسناد و کتابخانه ملی؛ تشکری آرانی، «قرآن کریم با ترجمه شعر فارسی»، ص۴۰۰.
  16. امینیان، «القرآن الکریم»، ص۴۰۵.
  17. سایت رسمی سازمان اسناد و کتابخانه ملی.
  18. سایت رسمی سازمان اسناد و کتابخانه ملی.

منابع

  • احمدی، عباس، «القرآن الکریم»، مجله بینات، ش ۴۹-۵۰، ۱۳۸۵ش.
  • تشکری آرانی، شهاب، «قرآن کریم با ترجمه شعر فارسی»، مجله بینات، ش ۴۹-۵۰، ۱۳۸۵ش.
  • خرمشاهی، بهاءالدین، بررسی ترجمه‌های امروزین فارسی قرآن کریم، چ۲، قم: مؤسسه فرهنگی ترجمان وحی، ۱۳۸۹.
  • دائرة المعارف بزرگ اسلامی، زیر نظر کاظم موسوی بجنوردی، ج۱۵، تهران: ۱۳۸۷ش.
  • سایت رسمی مؤسسه فرهنگی ترجمان وحی
  • سایت رسمی سازمان اسناد و کتابخانه ملی.
  • شائق، محمد، «القرآن الکریم، ترجمه منظوم]»، مجله بینات، ش ۴۹-۵۰، ۱۳۸۵ش.
  • شمیزی، سارا، «گنج حکیم»، مجله بینات، ش ۴۹-۵۰، ۱۳۸۵ش.
  • علی‌محمدی، سیدمحمد، «ترجمه منظوم قرآن کریم»، مجله بینات، ش ۴۹-۵۰، ۱۳۸۵ش.
  • فولادوند، محمدمهدی، «قرآن مجید با ترجمه منظوم امید مجد»، مجله بینات، ش ۴۹-۵۰، ۱۳۸۵ش.
  • ناجی اصفهانی، حامد، «ترجمه منظوم صفی علی شاه»، مجله بینات، ش ۴۹-۵۰، ۱۳۸۵ش.

مفهوم أَلا بِذِكْرِ اللَّهِ تَطْمَئِنُّ الْقُلُوبُ



آنچه در مورد « أَلا بِذِكْرِ اللَّهِ تَطْمَئِنُّ الْقُلُوبُ» نمیدانیم :


الَّذِينَ آمَنُوا وَ تَطْمَئِنُّ قُلُوبُهُمْ بِذِكْرِ اللَّهِ أَلا بِذِكْرِ اللَّهِ تَطْمَئِنُّ الْقُلُوبُ
(رعد- 28)
« آنها كسانى هستند كه ايمان آورده‏اند، و دلهايشان به ياد خدا مطمئن (و آرام) است؛ آگاه باشيد، تنها با ياد خدا دلها آرامش مى‏يابد»

اطمينان به معناى سكون و آرامش است، و اطمينان داشتن به چيزى عبارتست از اينكه ، انسان با آن، دلگرم و خاطر جمع شود.

خداوند در دو آیۀ قبل (آیۀ 26 سورۀ رعد)، وضع و حال کافرانی را که مال و ثروت فراونی دارندچنین مطرح فرموده اند که : وَ فَرِحُواْ بِالحَْيَوةِ الدُّنْيَا وَ مَا الحَْيَوةُ الدُّنْيَا فىِ الاَْخِرَةِ إِلَّا مَتَاعٌ(رعد- 26)
و (مردم) به زندگى دنيا دل‏خوش هستند، در حالى كه زندگى دنيا در (برابر زندگى) آخرت جز يك كاميابى (موقت و اندك) نيست.
ودرآیۀ 28 همین سوره فرموده اند که «  الَّذِينَ آمَنُوا وَ تَطْمَئِنُّ قُلُوبُهُمْ بِذِكْرِ اللَّهِ أَلا بِذِكْرِ اللَّهِ تَطْمَئِنُّ الْقُلُوبُ» به بیان وضع و حالِ اهل ایمان اقدام نموده اند که: « آنها كسانى هستند كه ايمان آورده‏اند، و دلهايشان به ياد خدا مطمئن (و آرام) است؛ آگاه باشيد، تنها با ياد خدا دلها آرامش مى‏يابد».

اطمینان، عبارتست از:
ثبات و پایداری ایمان  و استقرار و استمرار آن در وجود انسان  ، به عبارتی دیگر اطمینان بالاترین درجه و مرتبۀ ایمان میباشد ، همانگونه که در آیۀ 260بقره آمده است: «قالَ أَ وَ لَمْ تُؤْمِنْ قالَ بَلى‏ وَ لكِنْ لِيَطْمَئِنَّ قَلْبِي» :
خداوند به حضرت ابراهیم فرمودند: آيا ايمان نياورده‏اى (به اين كه من قادر بر زنده ساختن و برگردانيدن حيات ميباشم و با اينكه ميدانست ابراهيم تنها مؤمن است و از تمامى مردم بيشتر غرق در ايمان است. و از هر كس ثابت‏تر است چنين فرمود تا ابراهيم آن جواب را بدهد و هر شنونده‏اى غرض او را بشنود) ابراهيم گفت: بلى (ايمان آورده‏ام) و لكن (اين درخواست را نمودم) تا قلبم مطمئن شود (و بر بصيرتم بيفزايد و سكون و آرامش دلم بيشتر گردد).

 منظور از « ذکر» لفظ ظاهری آن نیست بلکه ذکری است که یقین ذاکر را نسبت به خداوند ، افزون نماید بطوریکه به وعد(پاداش) و وعید(مجازات) خداوند مطمئن باشد پس تا زمانیکه این حالت در ذاکر ایجاد نشده باشد ، ذکر او ، ذکر حقیقی نبوده و مقدس نمیباشد.

کسانی که با یاد خدا آرام میگیرند و مشمول این آیۀ ، أَلا بِذِكْرِ اللَّهِ تَطْمَئِنُّ الْقُلُوبُ» میباشندکه: بسوی خداوند بازگشته و مطیع فرامین وی شده اند.
بطوریکه در آیۀ 29 میفرماید: «الَّذِينَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ طُوبى‏ لَهُمْ وَ حُسْنُ مَآبٍ»كسانى كه ايمان آوردند و عمل‏هاى شايسته كردند، خوشى و مسرّت، زندگى پاكيزه، بهشت برين و درخت طوبى از آن آنهاست و بازگشتى نيك دارند.
یعنی: خداوند بازگشت آنان را( انابه کنندگان و بازگشت کنندگان را) بسوی خودش را نیکو میسازد.
اطمینان قلبی یعنی اینکه : انسان، روح خود را پاک و بی آلایش از گناه ساخته و تنها به خداوند تکیه نماید و به غیر خداوند به کسی دیگر اطمینان و تکیه نمیکند.

روشن ترین اطمینان قلبی آن است که امام سجاد فر موده اند:
«اللهم اني إليك أفر، و منك أخاف، و بك أستغيث، و إياك أرجو، و لك أعود، و إليك ألجأ، و بك أثق، و إياك أستعين، و بك أؤمن، و عليك أتوكل»: خداوندا من بسوی تو فرار میکنم، و ازتو میترسم ،و به تو استغاثه و دادخواهی میکنم، و تنها به تو امید دارم، و برای تو بازگشت میکنم، و بسوی تو پناه میگیرم ،و به تو مطمئن و پشت گرم هستم، و و تنها از تو کمک میخواهم،و وبه تو ایمان دارم ،و بر تو توکل میکنم.

و اگر گفته شود که خداوند در آیه 2 سورۀ انفال میفرماید:
إِنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ الَّذِينَ إِذا ذُكِرَ اللَّهُ وَجِلَتْ قُلُوبُهُمْ‏ .
«مؤمنان تنها كسانى هستند كه چون ياد خدا به ميان آيد دل‏هايشان مى‏ترسد».
آیا مفهوم این آیه(انفال-2) با مفهوم آیۀ 28 رعد « الَّذِينَ آمَنُوا وَ تَطْمَئِنُّ قُلُوبُهُمْ بِذِكْرِ اللَّهِ أَلا بِذِكْرِ اللَّهِ تَطْمَئِنُّ الْقُلُوبُ» که میفرماید: ... اهل ایمان با یاد خداوند ، سکینه و آرامش می یابند، متضاد نیست؟
در جواب میگوییم: اهل ایمان ، زمانی که عقوبات و مجازات الهی را یاد میکنند، دلهایشان به خوف می اُفتدو زمانی که به یاد رحمت و پاداش خداوند می اُفتند دلهایشان آرام میگیرد لذا این دو حالت ، منافاتی با هم ندارند.


تقوی و مشتقات آن در قرآن


إِنَّ اللَّهَ مَعَ الَّذِينَ اتَّقَواْ وَّ الَّذِينَ هُم محُّسِنُونَ(نحل-128)
محققا خدا يار و ياور متقيان و نيكوكاران عالم است.

وَ إِن مِّنكمُ‏ْ إِلَّا وَارِدُهَا كاَنَ عَلىَ‏ رَبِّكَ حَتْمًا مَّقْضِيًّا(مریم-71)
ثمُ‏َّ نُنَجِّى الَّذِينَ اتَّقَواْ وَّ نَذَرُ الظَّالِمِينَ فِيهَا جِثِيًّا(مریم-72)

« و هيچ يك از شما (نوع بشر) باقى نماند جز آنكه به دوزخ وارد شود؛ اين حكم حتمى پروردگار توست.
پس از ورود همه در دوزخ، ما افرادى را كه خداترس و باتقوا بوده‏اند نجات خواهيم داد و ستمكاران را فرو گذاريم تا در آن آتش به زانو درافتند».


لَاكِنِ الَّذِينَ اتَّقَوْاْ رَبهَّمْ لهَُمْ غُرَفٌ مِّن فَوْقِهَا غُرَفٌ مَّبْنِيَّةٌ تجَْرِى مِن تحَْتهَِا الْأَنْهَارُ وَعْدَ اللَّهِ لَا يخُْلِفُ اللَّهُ الْمِيعَادَ(زُمر-20)

« ليكن آنان كه متّقى و خدا ترس شدند براى آنها (در بهشت رضوان و باغ فردوس جاويدان) كاخ و عمارتها بالاى يكديگر بنا شده است كه در جلو آن عمارات نهرهاى آب جارى است. (اين بهشت ابد) وعده خداست كه خدا هرگز وعده خود را خلاف نخواهد كرد. »


دو روش براى فهم حقائق قرآن

🌹دو روش براى فهم حقائق قرآن 🌹

💠يكى اينكه ما در مسئله اى كه قرآن متعرض آنست ، بحثى علمى ، و يا فلسفى را آغاز كنيم ، و همچنان دنبال كنيم ، تا حق مطلب برايمان روشن و ثابت شود، آنوقت بگوئيم : آيه هم همين را ميگويد، اين روش هر چند كه مورد پسند بحثهاى علمى و نظرى است ، و لكن قرآن آن را نمى پسندد.

💠دوم اينكه براى فهم آن مسئله ، و تشخيص مقصود آن آيه ، از نظائر آن آيه كمك گرفته ، منظور از آيه مورد نظر را بدست آوريم ، (آنگاه اگر بگوئيم علم هم همين را مى گويد عيبى ندارد)، و اين روشى است كه ميتوان آنرا تفسير خواند، خود قرآن آن را مى پسندد، چون قرآن خود را تبيان كل شى ء ميداند، آنوقت چگونه ممكن است كه بيان خودش نباشد، قرآن خود را هدايت مردم و بيناتى از هدى ، و جدا سازنده حق از باطل معرفى نموده ، مى فرمايد: (هدى للناس ، و بينات من الهدى ، و الفرقان )، آنوقت چطور ممكن است هدايت ، و بينه ، و فرقان ، و نور مردم در تمامى حوائج زندگيشان باشد، ولى در ضرورى ترين حاجتشان كه فهم خود قرآن است ، نه هدايت باشد، و نه تبيان ، و نه فرمان ، و نه نور؟.

قرآن بتمامى افرادى كه در راه خدا مجاهدت مى كنند مژده داده ، كه ايشان را به راه هاى خود هدايت مى كند، و فرموده : (و الذين جاهدوا فينا لنهدينهم سبلنا)، آنوقت در مهم ترين جهادشان كه همانا فهم كلام پروردگارشان است ، ايشان را هدايت نكند؟ (و به فرضيات علمى احاله كند)، و چه جهادى اعظم از مجاهدت در فهم كتاب خدا، و چه سبيلى بهتر از سبيل قرآن بشر را بسوى او هدايت ميكند؟! و آياتى كه قرآنرا چنين معرفى مى كند بسيار است.

🌷طريقه رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم و ائمه اهل البيت عليه و السلام در تفسير قرآن🌷

رسولى كه خدا قرآن را نخست به او تعليم كرده ، و او را معلم سايرين قرار داده ، و فرموده : (نزل به الروح الامين ، على قلبك )، (روح الامين آنرا بر قلب تو نازل كرده )، و نيز فرموده : (و انزلنا اليك الذكر، لتبين للناس ما نزل اليهم )، (ما كتاب را بر تو نازل كرديم ، تا براى مردم بيان كنى ، كه چه چيز براى آنان نازل شده )...، و نيز فرموده : (يتلوا عليهم آياته ، و يزكيهم ، و يعلمهم الكتاب و الحكمه )، (آيات آنرا بر شما ميخواند و شما را تزكيه نموده ، كتاب و حكمت را تعليمتان مى دهد)....

و امامان اهل بيت كه رسولخدا صلى الله عليه و آله و سلم ايشانرا در حديث مورد اتفاق بين شيعه و سنى (انى تارك فيكم الثقلين ، ما ان تمسكتم بهما لن تضلوا بعدى ابدا، كتاب الله و عترتى ، اهل بيتى ، و انهما لن يفترقا، حتى يردا على الحوض )، من دو چيز گران در شما جانشين مى گذارم ، كه مادام به آن دو تمسك جوئيد، ابدا بعد از من گمراه نمى شويد، يكى كتاب خدا، و يكى عترتم اهل بيتم را، و اين دو حتى چشم بر هم زدنى از يكديگر جدا نمى شوند، تا كنار حوض بر من درآيند)، منصوب براى چنين مقامى كرده ، و خدا هم تصديقش كرده ، كه فرموده : (انما يريد الله ليذهب عنكم الرجس اهل البيت و يطهر كم تطهيرا)، و نيز علم به قرآن را از غير ايشان كه مطهرين اند نفى كرده ، و فرموده : (انه لقرآن كريم ، فى كتاب مكنون ، لا يمسه الا المطهرون )، (به درستى كه اين قرآن كتابى است كريم و خواندنى در كتابى مكنون كه احدى جز مطهرين با آن تماس ندارد).

اين پيغمبر و اين امامان اهل بيت عليهم السلام ، طريقه شان در تعليم و تفسير قرآن كريم ، بطوريكه از احاديث تفسيرى آنان بر مى آيد، همين طريقه اى است كه بيان شد.

چه باید بکنیم که خدا ، همواره به یاد ما باشد؟

📚چه باید بکنیم که خدا ، همواره به یاد ما باشد؟📚

خداوند در قرآن کریم ، راه و روش اینکه چه باید بکنیم که خدا ، همواره به یاد ما باشد؟ را به ما یاد داده است:

فَاذْكُرُونىِ أَذْكُرْكُمْ وَ اشْكُرُواْ لىِ وَ لَا تَكْفُرُونِ(بقره-152)

فَاذْكُرُونىِ : پس ياد كنيد مرا
(پس ای مسلمانان به خاطرِ نعمت اسلام و پیامبر بزرگوار، ودیگر نعمتهایی که به شما ارزانی داشته ام بوسیلة اطاعت و عبادت، مرا یاد کنید)
( به تعبیر دیگر: همواره به یادِ لطف وعنایت من بر خود باشید وهر وقت که در برابر گناه و معصیت قرا گرفتید به یادِ نَعَمات والطاف من افتاده واز انجام گناه منصرف شوید)

أَذْكُرْكُمْ : تا (من نیز همواره)ياد كنم شما را
 (تا من نیز با اعطایِ ثواب و مغفرت وامداد های غیبی ،شما را یاد کنم)

وَ اشْكُرُواْ لىِ : و سپاسگزارى كنيد مرا ، شکرگزار من باشید
(به خاطرِ نعمت اسلام و پیامبر بزرگوار و دیگر نعمت هایی که بر شما ارزانی داشته ام)

🌷معنای واقعی شکرِ خدا:🌷
 معنای واقعی شکرِ خدا اینست که: از نعمت های خداوند ،بطور صحیح ، در جای درست و شایسته ودر راهِ همان هدفی که خداوندآن نعمتها را بدان جهت،خلق کرده است استفاده کنیم و هرگز از نعمت های خدادادی در مسیر گناه ونافرمانی استفاده نکنیم. مثلاً :
زبان که نعمتی است برای سخن گفتن ، اگر در راستایِ دروغ و نشر اکاذیب ، تهمت ، تمسخر و آزار مردم به کار گرفته شود ، در جای مناسب ومورد نظر خداوند بکار گرفته نشده و در نتیجه، کفران نعمتِ زبان ، مُحَقّق شده است وبقیة نعمت های الهی نیز، چنین میباشند)

وَ لَا تَكْفُرُونِ : و ناسپاسى نكنيد مرا
 (از نعمتهای من درمسیر نادرست وگناه، استفاده نکنید)


راه مبارزه با مشکلات و سختی ها

🌷 راه مبارزه با مشکلات و سختی ها  🌷   

َ واسْتَعِينُواْ بِالصَّبرِْ وَ الصَّلَوهِ وَ إِنهَّا لَكَبِيرَةٌ إِلَّا عَلىَ الخَْاشِعِينَ(بقره-45)

و كمك بجوئيد و يارى بطلبيد (برای غلبه بر نفس امّاره و شياطين و برای دور شدن از جاه طلبی و مقام پرستی ) بوسیلۀ صبر و شكيبایی،
 و بوسیلۀ نماز گزاردن (اعمّ از نمازهاى پنجگانه يوميّه و نوافل و ساير نمازهاى  مستحبّه) (و اين صبر و نماز) هر آينه كاری سخت و باری گران به نظر میرسد مگر بر خاشعان.

 (خاشعان،كساني هستندكه از عقاب خدا و مخالفت با او بیمناک هستند چه اینکه آنها ، نه تنها از نمازگزاردن ناراحت و خسته نمیشوند بلکه از زحمت و سختی نماز و دیگر عبادات، لذّت ميبرند.


(صبر یعنی: خوددارى از خواستها و كفّ نفس و خويشتن‏دارى از هوسها و گناهان است و یا صبر بر مصيبت ، تا اینکه مصيبت زده خود را از بى‏تابى و فغان باز دارد و همچنین ، ماه رمضان كه روزه‏دار، خوددارى از خوردن و آشاميدن ميكند ماه «صبر» ناميده شده است)‏.

صبر از شهوات نفسانى عفت نام دارد ،
 صبر بر كظم غيظ، حلم نام دارد ،
 صبر از زیاده روی در عيش، زهد نام دارد ،
 صبر بر حفظ اسرار، كتمان سرّ ، نام دارد،
 صبر بر انجام تكاليف شرعى طاعت است،
 صبر در ميدان جنگ، شجاعت است و غير اينها.

از پيغمبر اكرم صلّى اللَّه عليه و آله و سلّم روايت شده كه فرمود:            
 «الصبر نصف الايمان» : صبر ،نصفی از ایمان است.

و نيز فرمود :
«الصبر كنز من كنوز الجنه»: صبر گنجینه ای از گنج های بهشت است.

 و نيز فرمود :
الصبر من الايمان بمنزلة الرأس من الجسد» : صبر از ایمان است و بمنزلۀ سر است به بدن.

و از امير المؤمنين عليه السّلام روايت شده كه فرمود :
بنى الايمان على اربع دعائم اليقين و الصبر و الجهاد و العدل : ایمان بر چهار ستون استوار است :
1- یقین 2- صبر 3- جهاد 4- عدالت.

در روايتى از پيامبر اسلام صلى الله عليه و آله نقل شده، كه صبر بر سه نوع است:
1. صبر در برابر مصيبت.
2. صبر در برابر معصيت.
3. صبر در برابر عبادت.

 بنابراين آنچه در روايات آمده كه مراد از صبر در اين آيه روزه است، اشاره به يكى از مصاديق صبر دارد.

رسول خدا ص فرمودند «جُعلت قرهُ عينى فى الصّلاه» .
يعنى: روشنى ديده من در نماز قرار داده شده است.

 و همچنين در هنگام نماز مى‏فرمود: َروِّحنا: روحى بما بده.
 يا میفرمود: أَرِحنا يا بلال: راحتى ببخش اى بلال.

خداوند در آیه دیگری از قرآن میفرماید:
وَ أَقِمِ الصَّلاةَ إِنَّ الصَّلاةَ تَنْهى‏ عَنِ الْفَحْشاءِ وَ الْمُنْكَر(عنکبوت- 45)
و نماز را برپا دار، كه نماز (انسان را) از زشتيها و گناه بازمى‏دارد.

توبه فرمایان چرا خود توبه کمتر میکنند؟

                                                                
« اوّل خودت بعداً کسی :»

* أَ تَأْمُرُونَ النَّاسَ بِالْبرِّ وَ تَنسَوْنَ أَنفُسَكُمْ وَ أَنتُمْ تَتْلُونَ الْكِتَابَ  أَ فَلَا تَعْقِلُونَ(بقره -44)

 آيا) مردم را به نيكوكارى و احسان (و صدقات و أداء امانات) وادار مى‏كنيد و بآنها امر مى‏كنيد و خودتان را فراموش مى‏نمائيد (كه همان عمل را انجام دهيد) . . .

مردمان را به حق شويد آمر؟     ليك خود را بريد از خاطر ؟

مشکلی دارم ز دانشمند مجلس باز پُرس **  توبه فرمایان چرا خود توبه کمتر میکنند
واعظان کین جلوه در محراب و منبر میکنند ** چون به خلوت میروند آن کار دیگر میکنند؟



جلب نظر و رضایت دشمن ، اندازه وحدّی دارد

جلب نظر و رضایت دشمن ، اندازه وحدّی دارد
 
وَ لَن تَرْضىَ‏ عَنكَ الْيهَُودُ وَ لَا النَّصَارَى‏ حَتىَ‏ تَتَّبِعَ مِلَّتهَُمْ قُلْ إِنَّ هُدَى اللَّهِ هُوَ الهُْدَى‏ وَ لَئنِ‏ِ اتَّبَعْتَ أَهْوَاءَهُم بَعْدَ الَّذِى جَاءَكَ مِنَ الْعِلْمِ مَا لَكَ مِنَ اللَّهِ مِن وَلىِ‏ٍّ وَ لَا نَصِيرٍ(بقره- 120)

«هرگز يهود و نصارى از تو راضى نخواهند شد، (تا به طور كامل، تسليم خواسته‏هاى آنها شوى، و) از آيين (تحريف يافته) آنان، پيروى كنى. بگو: «هدايت، تنها هدايت الهى است!» و اگر از هوى و هوسهاى آنان پيروى كنى، بعد از آنكه آگاه شده‏اى، هيچ سرپرست و ياورى از سوى خدا براى تو نخواهد بود».

اگر دشمن ،به هیچ عنوان تسلیم حق نشود نباید در فکر جلب رضایت آن بود، اینجاست که نباید برای جلب رضایت دشمن ، وقت و هزینه صرف گردد.


وسوسه های گام به گام شیطان

💐 وسوسه های گام به گام شیطان 💐


 وَ لَا تَتَّبِعُواْ خُطُوَاتِ الشَّيْطَانِ  إِنَّهُ لَكُمْ عَدُوٌّ مُّبِين
إِنَّمَا يَأْمُرُكُم بِالسُّوءِ وَ الْفَحْشَاءِ وَ أَن تَقُولُواْ عَلىَ اللَّهِ مَا لَا تَعْلَمُونَ(بقره -168و169)

و از گامهاى شيطان، پيروى نكنيد! چه اينكه او، دشمن آشكار شماست!
او شما را فقط به بديها و كار زشت فرمان مى‏دهد؛ (و نيز دستور مى‏دهد) آنچه را كه نمى‏دانيد، به خدا نسبت دهيد.


جهان میدان آزمایش است

🔴 جهان میدان آزمایش است 🔴

وَ لَنَبْلُوَنَّكُم بِشىَ‏ْءٍ مِّنَ الخَْوْفِ وَ الْجُوعِ وَ نَقْصٍ مِّنَ الْأَمْوَالِ وَ الْأَنفُسِ وَ الثَّمَرَاتِ  وَ بَشِّرِ الصَّابرِِينَ(بقره-155)
وَ لَنَبْلُوَنَّكُم: و بطور حتم آزمايش مى‏كنيم شما را
بِشىَ‏ْءٍ: به وسیلة چيزى
( به نوعی)
 مِّنَ الخَْوْفِ: از ترس
(مثل: ترس ازدشمن ، جنگ و . . .)
 وَ الْجُوعِ : و بوسیله گرسنگى
(مثل: قحطی، تنگیِ روزی ومعیشت و صبر بر گرسنگیِ روزه داری و. . .)
وَ نَقْصٍ مِّنَ الْأَمْوَالِ: و بوسیلة ضرر و نقصانی در اموال
(بوسیلۀ زیانِ مالی مثل: غارتِ اموال ، دزد زدگی،خسارت درتجارت ، نابودى زراعت ،  دادن زكات و صدقات  ‏و. . . )
وَ الْأَنفُسِ : و  بوسیلة (ازبین رفتنِ ) جانها
(بواسطۀ کشته شدن در جنگ، مرگ نزدیکان وآشنایان در اثر بیماری ، پیری و . . . )
وَ الثَّمَرَاتِ : و بوسیلةمحصولات وميوها
(بوسیلۀ نقصان وازبین رفتنِ درختان ‏و محصولاتِ کشاورزی توسطِ آفات و بلایایی طبیعی )
و يا(بوسیلۀ مرگ فرزندان كه ميوه دل انسان مى‏باشند)
وَ بَشِّرِ الصَّابرِِينَ: و( یا رسول الله) مژده بده به صبر كنندگان
(مژدة خلاصی از آزمایشات وابتلائات الهی بده به کسانیکه در برابر آزمایشات الهی ، خود را نباخته وصبر واستقامت به خرج میدهند و همواره راضی به رضای خداوند میباشند وبه قول معروف چنین میگویند که : هر چه از دوست رسد نیکوست )
هدفِ اصلی از آزمایشات خداوند:
هدفِ اصلی از آزمایشات خداوند ، پرورش وتربیتِ انسان میباشد بدین صورت که خداوند برای شکوفا کردنِ استعدادهای بالقوة ونهفته انسان ، آنها را می آزماید تا همچون فولادی که در کورة آتش قرار میگیرد ، آبدیده ومقاوم گردند بطوریکه طوفان حوادث وسختیهای دنیا ، آنان را متزلزل نکرده واز توجه ویاد خداوند باز نمانند.
رموز پیروزی در امتحانات خداوند:
1)  صبر و بردباری
2)  توجه به گذرا وموقتی بودن حوادث وسختیهای دنیا
3)  بهره گیری از نیروی ایمان
4)  امید به لطف و عنایت الهی
5)  مطالعة رفتار پیشینیان در برابر آزمایشات الهی واخذ الگو و روشهای پیروزی از آنان
6)  توجه به اینکه همة حوادث و اتفاقات دنیا در برابر دیدگان خداوند صورت میگیرند واگر صلاح بداند سختیها را مرتفع میسازد به شرطیکه بندگان ، شایستگی لطف وامداد الهی را داشته باشند.
در این مورد امام حسین علیه السلام فرموده اند: هَوْنٌ عَليَّ ما نَزَ لَ بی ربّی آِنَّهُ بِعَیْنِ الله.
« تحمل ِهر آنچه که از انواع بلایا وسختیها ، کشته شدن فرزندان ویاران و. . . بر من فرود میآیند بسیار آسان است زیرا تمامی این حوادث در برابر دیدگان خداوند صورت میگیرند وخدا به همة آنها آگاه است».

علت شروع سوره های قرآن با (بسم الله )

🌻 علت شروع سوره های قرآن با (بسم الله ) 🌻

بيان (بسم الله الرحمن الرحيم ) بسيار مى شود كه مردم ، عملى را كه مى كنند، و يا مى خواهند آغاز آن كنند، عمل خود را با نام عزيزى و يا بزرگى آغاز مى كنند، تا باين وسيله مبارك و پر اثر شود، و نيز آبروئى و احترامى به خود بگيرد، و يا حداقل باعث شود كه هر وقت نام آن عمل و يا ياد آن به ميان مى آيد، به ياد آن عزيز نيز بيفتند.
عين اين منظور را در نامگذاريها رعايت مى كنند، مثلا مى شود كه مولودى كه برايشان متولد مى شود، و يا خانه ، و يا مؤ سسه اى كه بنا مى كنند، بنام محبوبى و يا عظيمى نام مى گذارند، تا آن نام با بقاء آن مولود، و آن بناى جديد، باقى بماند، و مسماى اولى به نوعى بقاء يابد، و تا مسماى دومى باقى است باقى بماند، مثل كسى كه فرزندش را به نام پدرش نام مى گذارد، تا همواره نامش بر سر زبانها بماند، و فراموش نشود.

🌺آغاز هر کاری با نام خدا ادب و عمل را خدائى و نيك فرجام مى كند🌺

اين معنا در كلام خداى تعالى نيز جريان يافته ، خدايتعالى كلام خود را به نام خود كه عزيزترين نام است آغاز كرده ، تا آنچه كه در كلامش هست مارك او را داشته باشد، و مرتبط با نام او باشد، و نيز ادبى باشد تا بندگان خود را به آن ادب ، مودب كند، و بياموزد تا در اعمال و افعال و گفتارهايش اين ادب را رعايت نموده ، آن را با نام وى آغاز نموده ، مارك وى را به آن بزند، تا عملش خدائى شده ، صفات اعمال خدا را داشته باشد، و مقصود اصلى از آن اعمال ، خدا و رضاى او باشد، و در نتيجه باطل و هالك و ناقص و ناتمام نماند، چون به نام خدائى آغاز شده كه هلاك و بطلان در او راه ندارد.

خواهيد پرسيد كه دليل قرآنى اين معنا چيست ؟ در پاسخ مى گوئيم دليل آن اين است كه خدايتعالى در چند جا از كلام خود بيان فرموده : كه آنچه براى رضاى او و به خاطر او و به احترام او انجام نشود باطل و بى اثر خواهد بود، و نيز فرموده : بزودى بيك يك اعمالى كه بندگانش انجام داده مى پردازد، و آنچه به احترام او و به خاطر او انجام نداده اند نابود و هباء منثورا مى كند، و آنچه به غير اين منظور انجام داده اند، حبط و بى اثر و باطل مى كند، و نيز فرموده : هيچ چيزى جز وجه كريم او بقاء ندارد، در نتيجه هر چه به احترام او و وجه كريمش و به خاطر رضاى او انجام شود، و به نام او درست شود باقى مى ماند، چون خود او باقى و فنا ناپذير است ، و هر امرى از امور از بقاء، آن مقدار نصيب دارد، كه خدا از آن امر نصيب داشته باشد.
و نيز اين معنا همانست كه حديث مورد اتفاق شيعه و سنى آن را افاده مى كند، و آن اين است كه رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم فرمود: (هر امرى از امور كه اهميتى داشته باشد، اگر به نام خدا آغاز نشود، ناقص و ابتر مى ماند، و به نتيجه نمى رسد) و كلمه (ابتر) بمعناى چيزيست كه آخرش بريده باشد.
از همين جا مى توانيم بگوئيم حرف (باء) كه در اول (بسم الله ) است ، از ميان معناهائى كه براى آنست ، معناى ابتداء با اين معنائى كه ما مخصوصا اين تناسب از اين جهت روشن تر به نظر مى رسد كه كلام خدا با اين جمله آغاز شده ، و كلام ، خود فعلى است از افعال ، و ناگزير داراى وحدتى است ، و وحدت كلام به وحدت معنا و مدلول آن است ، پس لاجرم كلام خدا از اول تا به آخرش معناى واحدى دارد، و آن معناى واحد غرضى است كه به خاطر آن غرض ، كلام خود را به بندگان خود القاء كرده است .

حال آن معناى واحدى كه غرض از كلام خدايتعالى است چيست ؟ از آيه : (قد جاء كم من الله نور و كتاب مبين ، يهدى به الله )، (از سوى خدا به سوى شما نورى و كتابى آشكار آمد، كه به سوى خدا راه مى نمايد)...، و آياتى ديگر، كه خاصيت و نتيجه از كتاب و كلام خود را هدايت بندگان دانسته ، فهميده ميشود:

كه آن غرض واحد هدايت خلق است ، پس در حقيقت هدايت خلق با نام خدا آغاز شده ، خدائى كه مرجع همه بندگان است ، خدائى كه رحمان است ، و به همين جهت سبيل رحمتش را براى عموم بندگانش چه مؤ من و چه كافر بيان مى كند، آن سبيلى كه خير هستى و زندگى آنان در پيمودن آن سبيل است ، و خدائى كه رحيم است ، و به همين جهت سبيل رحمت خاصه اش را براى خصوص مؤ منين بيان مى كند، آن سبيلى كه سعادت آخرت آنان را تاءمين نموده ، و به ديدار پروردگارشان منتهى مى شود، و در جاى ديگر از اين دو قسم رحمتش ، يعنى رحمت عامه و خاصه اش خبر داده ، فرمود: (و رحمتى وسعت كلشى ء، فساكتبها للذين يتقون )، (رحمتم همه چيز را فرا گرفته ، و بزودى همه آن را به كسانى كه تقوى پيشه كنند اختصاص ‍ مى دهم ) اين ابتداء به نام خدا نسبت به تمامى قرآن بود، كه گفتيم غرض از سراسر قرآن يك امر است ، و آن هدايت است ، كه در آغاز قرآن اين يك عمل با نام خدا آغاز شده است .

خدا می بیند

الَّذينَ يَسْتَحِبُّونَ الْحَياةَ الدُّنْيا عَلَى الْآخِرَةِ وَ يَصُدُّونَ‏ عَنْ سَبيلِ اللَّهِ وَ يَبْغُونَها عِوَجاً أُولئِكَ في‏ ضَلالٍ بَعيدٍ.

« همانها كه زندگى دنيا را بر آخرت ترجيح مى‏دهند؛ و (مردم را) از راه خدا باز مى‏دارند؛ و 🔵مى‏خواهند راه حق را منحرف سازند🔵آنها در گمراهى دورى هستند! (سورۀ ابراهیم- 3)»


الَّذينَ يَصُدُّونَ‏ عَنْ سَبيلِ اللَّهِ وَ يَبْغُونَها عِوَجاً وَ هُمْ بِالْآخِرَةِ كافِرُونَ (اعراف- 45)

« همانها كه (مردم را) از راه خدا بازمى‏دارند، و🔵 (با القاى شبهات) مى‏خواهند آن را كج و معوج نشان دهند🔵 و آنها به آخرت كافرند!»

توضيح لفظ جلاله (الله )

☘ توضيح لفظ جلاله (الله ) 🍀

 لفظ جلاله (الله )، اصل آن (ال اله ) بوده ، كه همزه دومى در اثر كثرت استعمال حذف شده ، و بصورت الله در آمده است ، و كلمه (اله ) از ماده (اله ) باشد، كه به معناى پرستش است ، وقتى مى گويند (اله الرجل و ياله )، معنايش اين است كه فلانى عبادت و پرستش كرد، ممكن هم هست از ماده (و ل ه ) باشد، كه بمعناى تحير و سرگردانى است ، و كلمه نامبرده بر وزن (فعال ) به كسره فاء، و بمعناى مفعول (ماءلوه ) است ، همچنان كه كتاب بمعناى مكتوب (نوشته شده ) مى باشد، و اگر خدايرا اله گفته اند، چون ماءلوه و معبود است ، و يا بخاطر آن است كه عقول بشر در شناسائى او حيران و سرگردان است .

و ظاهرا كلمه (الله ) در اثر غلبه استعمال علم (اسم خاص ) خدا شده ، و گرنه قبل از نزول قرآن اين كلمه بر سر زبانها دائر بود، و عرب جاهليت نيز آن را مى شناختند، همچنان كه آيه شريفه : (و لئن سئلتهم من خلقهم ؟ ليقولن الله ) (و اگر از ايشان بپرسى چه كسى ايشان را خلق كرده ، هر آينه خواهند گفت : الله )، و آيه : (فقالوا هذا لله بزعمهم ، و هذا لشركائنا)، (پس درباره قربانيان خود گفتند: اين مال الله ، و اين مال شركائى كه ما براى خدا داريم )، اين شناسائى را تصديق مى كند.

از جمله ادله ايكه دلالت مى كند بر اينكه كلمه (الله ) علم و اسم خاص خدا است ، اين است كه خدايتعالى به تمامى اسماء حسنايش و همه افعالى كه از اين اسماء انتزاع و گرفته شده ، توصيف مى شود، ولى با كلمه (الله ) توصيف نمى شود، مثلا ميگوئيم الله رحمان است ، رحيم است ، ولى بعكس آن نميگوئيم ، يعنى هرگز گفته نميشود: كه رحمان اين صفت را دارد كه الله است و نيز ميگوئيم (رحم الله و علم الله و رزق الله )، (خدا رحم كرد، و خدا دانست ، و خدا روزى داد،) ولى هرگز نميگوئيم (الله الرحمن ، رحمان الله شد)، و خلاصه ، اسم جلاله نه صفت هيچيك از اسماء حسناى خدا قرار مى گيرد، و نه از آن چيزى به عنوان صفت براى آن اسماء گرفته ميشود.

از آنجائى كه وجود خداى سبحان كه اله تمامى موجودات است ، خودش خلق را به سوى صفاتش هدايت مى كند،و مى فهماند كه به چه اوصاف كمالى متصف است ، لذا مى توان گفت كه كلمه (الله ) بطور التزام دلالت بر همه صفات كمالى او دارد، و صحيح است بگوئيم لفظ جلاله (الله ) اسم است براى ذات واجب الوجودى كه دارنده تمامى صفات كمال است ، و گرنه اگر از اين تحليل بگذريم ، خود كلمه (الله ) پيش از اينكه نام خدايتعالى است ، بر هيچ چيز ديگرى دلالت ندارد، و غير از عنايتى كه در ماده (ا ل ه ) است ، هيچ عنايت ديگرى در آن بكار نرفته است.

بحثی در مورد قناعت در قرآن

قناعت از ماده قنع گرفته شده است .

از نظر لغوی به معانی زیر آمده است:

اکتفا کردن و راضی شدن به اندک چیزی که مورد نياز انسان است.
زياده طلبی نداشتن در خرج و صرف مال.
اندازه نگه داشتن
صرفه جويی
 روحيه بی نيازی
 حرص و طمع نداشتن
 اسراف کار نبودن .

در اصطلاح شرعی :
 صفتی است که با تکرار و تمرين در انسان بصورت ملکه ای درمی آيد که باعث خشنودی و راضی شدن به چيز کم و نگه داشتن نفس از زیاده خواهی می شود. شرع مقدس حدّ و حدود هر چيزی را در مصرف شخص معين کرده است. بايد توجه داشت که بيشتر از آن حدّی که معين شده و بيشتر از حدّ لزوم صرف و خرج نشود. به بيان ديگر می توان گفت : قناعت : رضايت به کم و حسن تدبير معاش است بدون دوست داشتن زياده از حد زندگانی و اعتدال و ميانه روی نيز می باشد.

آیاتی در مورد قناعت و ساده زیستی:
 
1) لا تَمُدّنّ عَیْنَیْکَ إِلی ما مَتّعْنا بِهِ أَزْواجًا مِنْهُمْ وَ لا تَحْزَنْ عَلَیْهِمْ وَ اخْفِضْ جَناحَکَ لِلْمُؤْمِنینَ. (حجر: 88)
 
و به آنچه ما دسته هایی از آنان [کافران] را بدان برخوردار ساخته ایم، چشم مدوز و بر ایشان اندوه مخور و مال خویش را برای مؤمنان فرو گستر.
 
2) وَ لا تَمُدّنّ عَیْنَیْکَ إِلی ما مَتّعْنا بِهِ أَزْواجًا مِنْهُمْ زَهْرَةَ الْحَیاةِ الدّنْیا لِنَفْتِنَهُمْ فیهِ وَ رِزْقُ رَبِّکَ خَیْرٌ وَ أَبْقی . (طه: 131 )
 
و زنهار به سوی آنچه گروه هایی از ایشان را برخوردار کنیم [و فقط] زیور زندگی دنیاست تا ایشان را در آن بیازماییم. چشم مدوز و [بدان که] روزیِ پروردگار تو بهتر و پایدارتر است.
 
3) فَلا تُعْجِبْکَ أَمْوالُهُمْ وَ لا أَوْلادُهُمْ إِنّما یُریدُ اللّهُ لِیُعَذِّبَهُمْ بِها فِی الْحَیاةِ الدّنْیا وَ تَزْهَقَ أَنْفُسُهُمْ وَ هُمْ کافِرُونَ. (توبه: 55)
 
اموال و فرزندانشان تو را به شگفت نیاورد، خدا می خواهد در زندگی دنیا به وسیله اینها عذابشان کند و جانشان در حال کفر بیرون رود.
 
4) مَنْ کانَ یُریدُ الْحَیاةَ الدّنْیا وَ زینَتَها نُوَفّ ِ إِلَیْهِمْ أَعْمالَهُمْ فیها وَ هُمْ فیها لا یُبْخَسُونَ أُولئِکَ الّذینَ لَیْسَ لَهُمْ فِی اْلآخِرَةِ إِلاّ النّارُ وَ حَبِطَ ما صَنَعُوا فیها وَ باطِلٌ ما کانُوا یَعْمَلُونَ. (هود: 15 و 16 )
 
کسانی که زندگی دنیا و زیور آن را بخواهند، [مزد] کارهایشان را در دنیا به طور کامل به آنان می دهیم و به آنان در آنجا کم داده نخواهد شد. اینان کسانی هستند که در آخرت جز آتش برایشان نخواهد بود و آنچه در دنیا، کرده اند به هدر رفته و آنچه انجام می داده اند، باطل شده است.
 
5) اِعلَمُوا انَّما الحَیوةُ الدُنیا لَعِبٌ وَ لَهوٌ وَ زینَةٌ وَ تفاخُرٌ بینَکم و تکاثُرٌ فی الاَموال و الاولادِ کَمَثَلِ غَیبٍ اَعجَبَ الکفار نَباتُهُ ثُمَّ یَهَیجُ فَتَریهُ مُصفَراً ثُمَّ یَکونُ حُطاماً و فِی الاخرةِ عَذابٌ شَدیدٌ وَ مَغفِرَةٌ مِن اللهِ وَ رضوانٌ وَ مَالحیوةُ الدُنیا الّا مَتاعٌ الغُرور. (حدید: 20)
 
بدانید که زندگی دنیا در حقیقت بازی و سرگرمی و آرایش و فخر فروشی به یکدیگر و فزون خواهی در اموال و فرزندان است. [مَثَل آنها] مثل بارانی است که رستنی آن [باران] کشاورزان را به شگفتی آورد. سپس [آن کشت] خشک شود و آن را زرد بینی. آن گاه خاشاک شود و در آخرت [دنیاپرستان را] عذابی سخت است و [مؤمنان را] از جانب خدا آمرزش و خشنودی است و زندگانی دنیا، جز کالای فریبنده نیست.

التماس دعا

مفهوم « الشعراء هم الغاوون»

یکی از فنون ترجمه و تفسیر قرآن این است که:

در ترجمه و تفسیر قرآن ، بایستی به آیات قبل و بعد .شأ ن نزول آیه توجه شود وگر نه در گرداب برداشتهای نادرست گرفتار میشویم.

ثالثاً:
نظر شما بزرگواران را به ترجمه و تفسیر صحیح آیۀ 224 سوره شعراء معطوف میدارم امیدوارم که مفید فایده باشدانشاءالله :
خداوند در سورۀ شعراء میفرماید:

وَ الشُّعَرَاءُ يَتَّبِعُهُمُ الْغَاوُنَ(224)
أَ لَمْ تَرَ أَنَّهُمْ فىِ كُلّ‏ِ وَادٍ يَهِيمُونَ(225)
وَ أَنهَّمْ يَقُولُونَ مَا لَا يَفْعَلُونَ(226)
إِلَّا الَّذِينَ ءَامَنُواْ وَ عَمِلُواْ الصَّالِحَاتِ وَ ذَكَرُواْ اللَّهَ كَثِيرًا وَ انتَصَرُواْ مِن بَعْدِ مَا ظُلِمُواْ وَ سَيَعْلَمُ الَّذِينَ ظَلَمُواْ أَىَّ مُنقَلَبٍ يَنقَلِبُونَ(227)

« (پيامبر اسلام شاعر نيست؛) شاعران كسانى هستند كه گمراهان از آنان پيروى مى‏كنند. (224)
آيا نمى‏بينى آنها در هر وادى سرگردانند؟ (225)
و سخنانى مى‏گويند كه (به آنها) عمل نمى‏كنند؟! (226)
مگر كسانى كه ايمان آورده و كارهاى شايسته انجام مى‏دهند و خدا را بسيار ياد مى كنند، و به هنگامى كه مورد ستم واقع مى‏شوند به دفاع از خويشتن (و مؤمنان) برمى‏خيزند (و از شعر در اين راه كمك مى‏گيرند)؛ آنها كه ستم كردند به زودى مى‏دانند كه بازگشتشان به كجاست! (227) »./.



مجمع البيان فى تفسير القرآن    ج‏18    72 :
   
وَ الشُّعَراءُ يَتَّبِعُهُمُ الْغاوُونَ‏: گمراهان از شاعران پيروى ميكنند. ابن عباس گويد: منظور از گمراهان ، شعراى مشركين میباشد.

مقاتل ،  اسماء اين شاعران را ذكر كرده گويد: از آنهاست عبد اللَّه بن زبعرى سهمى و ابو سفيان بن حرث بن عبد المطلب و هبيرة بن ابى وهب مخزومى و مسافع بن عبد مناف جمحى و ابو عزه عمر و بن عبد اللَّه كه همه از قريشند و امية بن ابى الصلت ثقفى. اينها زبان بدروغ و باطل مى‏گشودند و ميگفتند: ما هم مثل آنچه محمد (ص) ميگويد، مى‏گوييم. سپس اشعارى گفتند و گمراهان قوم اطراف آنها جمع شدند و شعر آنها كه هجو پيامبر و اصحابش بود، شنيدند و براى ديگران نقل كردند.

( إِنَّ اللَّهَ يُدافِعُ‏ عَنِ الَّذينَ آمَنُوا . . .  حج- 38)
« خداوند از كسانى كه ايمان آورده‏اند دفاع مى‏كند . . .»



رابعاً :چقدر زیبا خواهد بود که در بیان تفسیر ومقصود خداوند از آیات قرآن ، به گفته ها و شنیده های متعارف اکتفاء نکرده و به  منابع و مأخذ متعدّدی مراجعه کرده و اندکی غور و ژرف اندیشی نماییم انشاءالله.

از طرفی دیگر :طبق شواهد تاریخی ، ائمۀ معصومین به شعرای حقیقی و غیر مشرک ، صله و جایزه داده و آنان را گرامی میداشتند.

و برخی از شعرای زمان ائمۀ ، به شعرای  اهل بیت معروف بودند مثل:
 1)فرزدق ،
 
2)دُبل خزاعی که قصيده تائيّه از معروفترين قصايد اين شاعر اهل بيت مي باشد كه آن را براي امام رضا ـ عليه السّلام  خوانده است.وی از شاعران زمان امام رضا(ع) و یکی از مشاهیر شعرای عرب و مداح اهل بیت علیهم السلام و از یاران امام (ع) بود که با سرودن قصیده «تائیه» در مدح اهل بیت رسول خدا و در محضر مبارک امام رضا(ع) مورد تحسین آن امام همام قرار گرفت.

3)کُمیت اسدی ،ابو هاشم (ابو عامر) اسماعيل بن محمد معروف به سيد حميري ، و . . .

خداوند حافظ و نگهدار شما باشد انشاءاله

نحوۀ گفتگوی خدا با شیطان

ادامه نوشته

منظور از پل صراط

ادامه نوشته

ضوابط تدّبر در قرآن از منظر علّامه طباطبايی (ره)

ادامه نوشته