مهمترين عبرتهاي عاشورا در عصر حاضر:

قرار نيست عاشوراي سال 61 ، در سال 61 هجري باقي بماند ، عاشورا بايد هر سال بجوشد و هر روز در رگهاي ما جاري شود.

این عاشورا ست كه بر مسلمين فرياد ميآورد كه هيهات من الذّله،

این عاشوراست كه ما را از مبتلا شدن به يزيد زمانه حفظ مي كند،

این عاشوراست كه معيارو ملاک میدهدمي دهد که يزيد زمانه كيست؟

اگر بي توجهي كنيم وتنها براي او سينه  بزنيم در حالیکه فاسد و یزید زمانه،كدخدايي مي كند و دیگر هیچ . . .

چه آفتهايي ما را بسوی کوفی شدن میکشاند؟

غیراز درس، عاشورا یک صحنه عبرت است.

انسان باید به این صحنه نگاه کند، تا عبرت بگیرد. یعنی چه، عبرت بگیرد؟ یعنی خود رابا آن وضعیت مقایسه کند و بفهمد در چه حال و در چه وضعیتی است، چه چیزی او را تهدید میکند، چه چیزی برای او لازم است؟  
اوّلین عبرتی که در قضیه عاشورا ما را به خود متوجّه میکند، این است که ببینیم چه شد که پنجاه سال پس از رحلت پیغمبر صلوات‌اللَّه و سلامه علیه، جامعه اسلامی به آن حدّی رسید که کسی مثل امام حسین علیه‌السّلام، ناچار شد برای نجات جامعه اسلامی، چنین فداکاری به انجام رساند؟

اما حسین‌بن‌علی علیه‌السّلام، در مرکزاسلام، در مدینه و مکه ، درمرکز وحی نبوی ، وضعیتی دید که هر چه اندیشید چاره‌ای جز فداکاری و جانفشانی ندید، آن هم ، فداکاری خونین و با عظمتی؟!

مگر چه وضعی بود که حسین‌بن‌علی علیه‌السّلام، احساس کرد که اسلام فقط با فداکاری او زنده خواهد ماند، والّا از دست رفته است!؟

روزگاری رهبر و پیغمبر جامعه اسلامی، از همان مکه و مدینه پرچم ها را میبست، به دست مسلمانها میداد و آنها تا اقصی نقاط جزیزةالعرب و تا مرزهای شام میرفتند امپراتوری روم را تهدید میکردند، آنها از مقابلشان میگریختند و و لشکریان اسلام پیروزمندانه برمیگشتند، که در این خصوص میتوان به ماجرای «تبوک» اشاره کرد.

 روزگاری در مسجد و معبر جامعه اسلامی، صوت و تلاوت قرآن بلند بود و پیغمبر با آن لحن و آن نَفَس، آیات خدا را بر مردم میخواند و مردم را موعظه میکرد وآنها را در جاده هدایت با سرعت پیش میبرد. ولی چه شد که همین جامعه، همین کشور و همین شهرها، کارشان به جایی رسد و آن‌قدر از اسلام دور شدند که کسی مثل یزید برآنها حکومت میکرد!؟ وضعی پیش آمد که کسی مثل حسین بن‌علی علیه‌السّلام، دید که چاره‌ای جزاین فداکاری عظیم ندارد. چه شد که به چنین مرحله‌ای رسیدند؟

امروزه ، ما باید این مسئله را مورد توجّه دقیق قرار بدهیم.

چه آفتي در آن عصر وجود داشت که فرد فاسدی چون مي يزيد را بر خلافت نشاند؟ 
 چه شد که بیست سال بعد از شهادت امیرالمؤمنین ع، در همان شهری که او حکومت میکرد، سرهای پسرانش را بر نیزه کردند و در آن شهر گرداندند!؟

کوفه یک منطقۀ بیگانه از دین نبود! کوفه همان جایی بود که امیرالمؤمنین علیه‌السّلام در بازارهای آن راه میرفت، تازیانه بر دوش میانداخت، مردم را امر به معروف و نهی از منکر میکرد، فریاد تلاوت قرآن در «آناءاللیل و اطراف النهار» ازآن مسجد و آن دیار بلند بود.

چه شد که پس از گذشت سالهایی نه چندان طولانی در بازارش دختران و حرم امیرالمؤمنین علیه‌السّلام را، با اسارت میگرداندند؟.

این چه بیماری بود جامعۀ اسلامی و مسلمانان را فرا گرفته بود؟

ما باید خیلی مواظب باشیم که به بیماری ایّام پس از رحلت پیامبرص دچار نشویم.

 عبرت عاشورا در ایم است که ما باید آن بیماری را بشناسیم، آن را یک خطر بزرگ بدانیم و از آن اجتناب کنیم.
 ما باید بفهمیم چه بلایی بر سر آن جامعه آمد که حسین‌بن‌علی علیه‌السّلام، آقازاده اوّلِ دنیای اسلام و پسر خلیفۀ مسلمین، پسر علی بن‌ابیطالب ع ، در همان شهری که پدر بزرگوارش بر مسند خلافت مینشست، سر بریده‌اش گردانده شد و آب از آب تکان نخورد! از همان شهر آدمهایی به کربلا آمدند، او و اصحاب او را با لب تشنه به شهادت رسانند و حرم امیرالمؤمنین علیه‌السّلام را به اسارت گرفتند!


 قرآن، درد را به مسلمین معرفی کرده و میفرماید:

  فخََلَفَ مِن بَعْدِهِمْ خَلْفٌ أَضَاعُواْ الصَّلَوةَ وَ اتَّبَعُواْ الشهََّوَاتِ فَسَوْفَ يَلْقَوْنَ غَيًّا(مریم: ۵۹)

امّا پس از آنان، فرزندان ناشايسته‏اى روى كار آمدند كه نماز را تباه كردند، و از شهوات پيروى نمودند؛ و بزودى (مجازات) گمراهى خود را خواهند ديد.

دو عامل، عامل اصلی این گمراهی و انحراف عمومی است:

عامل اول:

نخست، دورشدن از ذکر خدا که مظهر آن نماز است. فراموش کردن خدا و معنویّت، حساب معنویّت را از زندگی جدا کردن و توجّه و ذکر و دعا و توسّل و طلب از خدای متعال و توکّل به خدا و محاسبات خدایی را از زندگی کنار گذاشتن.

عامل دوم:

دومی، «واتّبعوا الشهوات»، دنبال شهوترانیها رفتن، دنبال هوسها رفتن و در یک جمله: دنیاطلبی(اصل قرار دادن  جمع‌آوری ثروت و التذاذ شهوانی و فراموش کردن آرمانها). این، درد اساسی و بزرگی استکه ممکن است ما هم به این درد مبتلا شویم.

اگر در جامعه‌اسلامی، آرمان خواهی از بین برود یا دست کم ضعیف شود و هر کس به فکر کلاه خود باشد که نکند دردست یابی به متاع دنیوی از دیگران ، عقب بماند معلوم است که ما نیز به این درد دچار خواهیم شد.
 
نظام اسلامی، با ایمانها، با همّتهای بلند، با مطرح شدن آرمانها و با اهمیت دادن و زنده نگه‌داشتنِ شعارها به وجود میآید و حفظ می شود و پیش میرود. شعارها را کم رنگ کردن؛ اصول اسلام وانقلاب را مورد بی اعتنایی قراردادن و همه چیز را با محاسبات مادّی مطرح کردن و فهمیدن، جامعه رابه آن‌جا خواهد برد که به چنان وضعی برسد.

چگونه جامعه اسلامي مي شود
 
آنها به آن وضع دچار شدند. روزگاری برای مسلمین، پیشرفت اسلام مطرح بود؛ رضای خدا مطرح بود؛ تعلیم دین و معارف اسلامی مطرح بود؛ آشنایی با قرآن و معارف قرآن مطرح بود؛ دستگاه حکومت، دستگاه اداره کشور، دستگاه زهد و تقوا وبی اعتنایی به زخارف دنیا و شهوات شخصی بود و نتیجه‌اش آن حرکت عظیمی شد که مردم به سمت خدا کردند. در چنان وضعیتی، شخصیّتی مثل علی بن‌ابیطالب علیه‌السّلام، خلیفه شد. کسی مثل حسین بن علی علیه‌السّلام شخصیت برجسته شد. معیارها در اینها، بیش از همه هست. وقتی معیار خدا باشد، تقوا باشد، بیاعتنایی به دنیا باشد، مجاهدت در راه خداباشد؛ آدمهایی که‌این معیارها را دارند، در صحنه عمل میآیند و سر رشته کارها رابه دست میگیرند و جامعه، جامعه‌اسلامی میشود.

اما وقتیکه معیارهای خدایی عوض شود، هر کس که دنیا طلب‌تراست، هر کس که شهوترانتراست، هر کس که برای به دست آوردن منافع شخصی زرنگتراست، هر کس که با صدق و راستی بیگانه‌تر است، بر سرِ کار میآید. آن وقت نتیجه این میشود که امثال عمربن‌سعد و شمر و عبیداللَّه‌بن‌زیاد به ریاست میرسند و کسی مثل حسین‌بن‌علی علیه‌السّلام، به مذبح میرود، و در کربلا به شهادت میرسد!

وظيفه ي دلسوزان انقلاب

این، یک حساب دو دو تا چهارتاست. باید کسانی که دلسوزند، نگذارند معیارهای الهی در جامعه عوض شود. اگر معیارِ تقوا در جامعه عوض شد، معلوم است که انسان با تقوایی مثل حسین بن علی علیه‌السّلام، باید خونش ریخته شود.

اگر زرنگی و دست و پاداری در کار دنیا و پشت هم اندازی و دروغگویی و بی اعتنایی به ارزشهای اسلامی ملاک قرار گرفت، معلوم‌است که کسی مثل یزید باید در رأس کار قرار گیرد و کسی مثل عبیداللَّه، شخص اوّل کشور عراق شود. همه کار اسلام این بود که این معیارهای باطل را عوض کند. همه کار انقلاب ما هم این بود که در مقابل معیارهای باطل و غلط مادّىِ جهانی بایستد و آنها را عوض کند.

دنياي امروز
 
دنیای امروز، دنیای دروغ، دنیای زور، دنیای شهوترانی و دنیای ترجیح ارزشهای مادّی برارزشهای معنوی است. این دنیاست! مخصوص امروز هم نیست. قرنهاست که معنویّت در دنیا روبه افول و ضعف بوده است. پول‌پرستها و سرمایه‌دارها تلاش کرده‌اند که معنویّت را از بین ببرند. صاحبان قدرت، یک نظام و بساط مادّی ای در دنیا چیده‌اند که در رأسش قدرتی از همه دروغگوتر، فریبکارتر، بی اعتناتر به‌فضایل انسانی و نسبت به انسانها بیرحم‌تر مثل قدرت امریکاست. این میآید در رأس و همین طور، میآیند تا مراتبِ پایین‌تر. این، وضع دنیاست.

انقلاب اسلامي و رسالتش

انقلاب اسلامی، یعنی زنده کردن دوباره اسلام؛ زنده‌کردن «انّ اکرمکم عنداللَّه اتقیکم» (حجرات: ۱۳). این انقلاب آمد تا این بساط جهانی را، این ترتیب غلط جهانی را بشکند و ترتیب جدیدی درست کند. اگر آن ترتیبِ مادّىِ جهانی باشد، معلوم است که شهوترانهاىِ فاسدِ رو سیاه و گمراهی مثل محمّدرضا باید در رأس کار باشند و انسانِ با فضیلتِ منوّری مثل امام باید در زندان یا درتبعید باشد! در چنان وضعیتی، جای امام در جامعه نیست. وقتی زور حاکم است، وقتی فساد حاکم است، وقتی دروغ حاکم است و وقتی بیفضیلتی حاکم است، کسی که دارای فضیلت است، دارای صدق است، دارای نور است، دارای عرفان است و دارای توجّه به خداست، جایش در زندانها یادر مقتل ومذبح یا در گودال قتلگاههاست.

وقتی مثل امامی برسرکارآمد، یعنی ورق برگشت؛ شهوترانی و دنیاطلبی به انزوا رفت، وابستگی و فساد به انزوا رفت، تقوی بالای کار آمد، زهد روی کار آمد، صفا و نورانیّت آمد، جهاد آمد، دلسوزی برای انسانها آمد، رحم و مروّت و برادری و ایثار و از خودگذشتگی آمد. امام که بر سرِ کار میآید، یعنی این خصلتها میآید؛ یعنی این فضیلتها میآید؛ یعنی این ارزشها مطرح میشود. اگراین ارزشها را نگه داشتید، نظام امامت باقی میماند. آن وقت امثال حسین‌بن‌علی علیه‌الصّلاة والسّلام، دیگربه مذبح برده نمیشوند.

اگر اينها را از دست دهيم؟

اما اگر اینها را از دست دادیم چه؟ اگر روحیه بسیجی را ازدست دادیم چه؟ اگربه جای توجّه به تکلیف و وظیفه وآرمان الهی، به فکر تجمّلات شخصی خودمان افتادیم چه؟

اگر جوان بسیجی را، جوان مؤمن را، جوان بااخلاص را - که هیچ چیزنمیخواهد جز این‌که میدانی باشد که در راه خدا مجاهدت کند - در انزوا انداختیم و آن آدم‌پرروىِ افزون‌خواهِ پرتوقّعِ بی صفاىِ بی معنویّت را مسلّط کردیم چه؟ آن وقت همه چیز دگرگون خواهد شد. اگر در صدر اسلام فاصله بین رحلت نبىّ‌اکرم صلوات‌اللَّه‌وسلامه‌علیه و شهادت جگرگوشه‌اش پنجاه سال شد، در روزگار ما، این فاصله، خیلی کوتاهتر ممکن است بشود و زودتر از این حرفها، فضیلتها و صاحبان فضایل ما به مذبح بروند. باید نگذاریم. باید در مقابل انحرافی که‌ممکن است دشمن بر ما تحمیل کند، بایستیم.

سازندكي مساوي ماديگري نيست
 
پس، عبرت‌گیری از عاشورا این است که نگذاریم روح انقلاب در جامعه منزوی و فرزند انقلاب گوشه‌گیر شود. عدّه‌ای مسائل را اشتباه گرفته‌اند. ... عدّه‌ای، سازندگی را با مادّیگرایی، اشتباه گرفته‌اند. سازندگی چیزی است، مادّیگری چیز دیگری است. سازندگی یعنی کشور آباد شود، و طبقات محروم به نوایی برسند.
 
سالهای سال، این کشور را ویران کرده‌اند. بعد از انقلاب هم، به وسیله مهاجمین خارجی، هشت سال، همان کار را ادامه دادند. این کشور، باید ساخته شود. این سازندگی، تلاش لازم دارد. از پایان جنگ تا امروز، هنوز سه سال و اندی میگذرد. زمان زیادی از پایان جنگ تا امروز نگذشته است. یک بمب در یک جا بیفتد، یک لحظه ویرانگری است؛ اما ساختن همان ویرانه، چقدر طول میکشد!؟

فرض کنید ساختمانی، خانه‌ای، عمارت دو، سه طبقه‌ای، دریک لحظه منفجر میشود؛ اما دریک لحظه، ساخته نمیشود. یک کشور را هشت سال ویران کردند. مگر شوخی است!؟ قبل از این، خاندان منحوس پهلوی - که لعنت خدا برآنها و برکارگزاران و دستیارانشان، و لعنت خدا بر خانواده قاجار و دستیارانشان‌باد - این مملکت را ویران کردند. بعد که انقلاب شد تا آن را بسازد، مگر دشمنان توانستند تحمّل کنند!؟ امروز اسناد همکاری امریکا با عراق در جنگ تحمیلی علیه ما، در حال روشدن است. ما آن روز میگفتیم؛ ما آن روز قاطعانه میگفتیم که شرق و غرب از عراق حمایت میکنند. اما یک عدّه کوته فکرهای داخلی، انکار میکردند و میگفتند به چه دلیل؟ بفرمایید؛ این هم دلیل! امروز اسناد خود امریکاییها را امریکاییها رو میکنند و معلوم میشود که دراین چند سال، چه کمکهای عظیمی به عراق کردند. شرق و غرب با یکدیگر همدست شدند؛ این جنگ را به‌راه انداختند و مملکت را ویران کردند. بعد از سالها ویرانگرىِ حکّام فاسد پهلوی و قاجار وبعد از چند سال ویرانگرىِ جنگ، اکنون دولت جمهوری اسلامی، به کمک مردم و کارگزاران و متخصّصین و کاردانهایش، میخواهد این کشور را بسازد. این، کارِ یک روز و دو روز نیست؛ کار یک سال و دو سال هم نیست. این همه مراکز مادىّ از بین‌رفته، این همه امکان اشتغال نابود شده...! اینها چیزی نیست که ظرف مدت کوتاهی برگردد. این را میگویند «سازندگی». این، یک مجاهدت است، یک جهاد فی سبیل‌اللَّه است. هر کس که در این مجاهدت شرکت کند، جهاد کرده است. کسی که در راه اداره و حفظ جامعه اسلامی - که یک واجب بزرگ است - گامی برداشته، خیلی با ارزش است. اما آن طرف قضیه، مادّیگری است، مادّه‌پرستی است، دنیاطلبی است. آن، یک حرفِ دیگر است.

سازندگي كار كيست؟
 
سازندگی، کاری بود که علی بن‌ابیطالب علیه‌السّلام داشت؛ که حتّی شاید در دوران خلافت هم - که حالا من این را تردید دارم. اما تا قبل از خلافت، قطعی است - با دست خود نخلستان آباد میکرد؛ زمین احیا میکرد؛ درخت میکاشت؛ چاه میکند و آبیاری میکرد. این، سازندگی است!

ماديگري كار كيست؟

دنیاطلبی و مادّی طلبی، کاری است که عبیداللَّه زیاد و یزید میکردند. آنها چه وقت چیزی را به وجود میآوردند و میساختند!؟ آنها فانی میکردند؛ آنها میخوردند؛ آنها تجمّلات را زیاد میکردند. این دو را با هم اشتباه نباید کرد. امروز عدّه‌ای به اسم سازندگی خودشان را غرق در پول و دنیا و مادّه‌پرستی میکنند. این سازندگی است!؟ آنچه که جامعه ما را فاسد میکند، غرق‌شدن در شهوات است؛ از دست‌دادن روح تقوا و فداکاری است؛ یعنی همان روحیه‌ای که در بسیجیهاست. بسیجی باید در وسط میدان باشد تا فضیلتهای اصلی انقلاب زنده بماند.
 
دشمن از راه اشاعه فرهنگ غلط - فرهنگ فساد و فحشا - سعی میکند جوانهای ما را از مابگیرد. کاری که دشمن از لحاظ فرهنگی میکند، یک "تهاجم‌فرهنگی" بلکه باید گفت یک «شبیخون فرهنگی» یک «غارت فرهنگی» و یک «قتل عام فرهنگی» است. امروز دشمن این کار را با ما میکند.

چه‌کسی میتواند ازاین فضیلتها دفاع کند؟ آن جوان مؤمنی که دل به دنیا نبسته، دل به منافع شخصی نبسته و میتواند بایستد و از فضیلتها دفاع کند. کسی که خودش آلوده و گرفتاراست که نمیتواند از فضیلتها دفاع کند! این جوان بااخلاص میتواند دفاع کند. این جوان، از انقلاب، از اسلام، از فضایل و ارزشهای اسلامی میتواند دفاع کند.

امر به معروف و نهي از منكر

لذا، چندی پیش گفتم: «همه امربه معروف و نهی از منکر کنند.» الآن هم عرض میکنم: نهی از منکر کنید. این، واجب است. این، مسؤولیت شرعی شماست. امروز مسؤولیت انقلابی و سیاسی شما هم هست.

به من نامه مینویسند؛ بعضی هم تلفن میکنند و میگویند: «مانهی از منکر میکنیم. اما مأمورین رسمی، طرف ما را نمیگیرند. طرف مقابل را میگیرند!» من عرض میکنم که مأمورین رسمی - چه مأمورین انتظامی و چه مأمورین قضایی - حق ندارند از مجرم دفاع کنند. باید از آمر و ناهی شرعی دفاع کنند. همه دستگاه حکومت ماباید ازآمربه معروف وناهی از منکر دفاع کند. این، وظیفه است. اگر کسی نماز بخواند و کس دیگری به نمازگزار حمله کند، دستگاههای ما از کدامیک باید دفاع کنند؟ از نمازگزار یااز آن کسی که سجّاده رااز زیر پای نمازگزار میکشد؟ امر به معروف و نهی از منکر نیز همین‌طور است. امر به معروف هم مثل نماز، واجب است.

ارزش امر به معروف و نهي از منكر

در نهج‌البلاغه میفرماید: «و ما اعمال البّر کلها و الجهاد فی سبیل‌اللَّه عند الامر بالمعروف و النّهی عن المنکر الا کنفثة فی بحر لجّی.»(کلمات قصار، ۳۷۴) یعنی امر به معروف ونهی از منکر، در مقیاس وسیع و عمومی خود، حتی از جهاد بالاتراست؛ چون پایه دین رامحکم میکند.

اساس جهاد را امربه معروف ونهی از منکر استوار میکند. مگر مأمورین و مسؤولین ما میتوانند آمربه معروف و ناهی از منکر را بادیگران مساوی قرار دهند؛ چه رسد به این‌که نقطه مقابل‌او را تأیید کنند!؟

لزوم هوشمندي جوان انقلابي

البته جوان حزب‌اللّهی هم باید باهوش باشد. باید چشمهایش رابازکند و نگذارد کسی در صفوف او رخنه کند و به‌نام امربه معروف ونهی از منکر، فسادی ایجاد نماید که چهره حزب‌اللَّه را خراب کند. باید مواظب باشید. این، به عهده خودتان است.

من یقین دارم - و تجربه‌های این چندسال هم نشان داده - تانیروهای مؤمن وحزب‌الّلهی برای انجامِ کاری به میدان میآیند، یک عدّه عناصر بدلی و دروغین، با نام اینها در گوشه‌ای فسادی ایجاد میکنند تا ذهن مسؤولین را نسبت به نیروهای مؤمن و حزب‌الّلهی و مردمی چرکین کنند. مواظب باشید.

بايد ياد گرفت

مسأله امر به معروف و نهی ازمنکر، مثل مسأله نمازاست. یادگرفتنی است. باید بروید یاد بگیرید. مسأله دارد که کجا و چگونه باید امر به معروف ونهی از منکر کرد؟ البته من عرض میکنم - قبلاً هم گفته‌ام - در جامعه‌اسلامی، تکلیف عامه مردم، امربه معروف ونهی از منکر با لسان است؛ با زبان. اگر کار به برخورد بکشد، آن دیگر تکلیف مسؤولین است. آنها باید وارد شوند. اما امر به معروف و نهی از منکر زبانی، مهمتر است. عاملی که جامعه رااصلاح میکند، همین نهی از منکر زبانی است. به آن آدم بدکار، به آن آدم خلافکار، به آن آدمی که اشاعه فحشا میکند، به آن آدمی که میخواهد قبح گناه را از جامعه ببرد، مردم باید بگویند. ده‌نفر، صدنفر، هزارنفر! افکارعمومی روی وجود و ذهن او باید سنگینی کند. این، شکننده‌ترین چیزهاست. همین نیروهای مؤمن و بسیجی و حزب‌الّلهی؛ یعنی همین عامه مردم مؤمن؛ یعنی همین اکثریّت عظیم کشور عزیز ما؛ همینهایی که جنگ را اداره کردند؛ همینهایی که از اوّل انقلاب تا به حال با همه حوادث مقابله کردند، در این مورد مهمترین نقش را میتوانند داشته باشند. همین نیروهای مردمی، که اگر نبودند - این بسیج اگر نبود، این نیروی عظیم حزب اللَّه اگر نبود - در جنگ هم شکست میخوردیم؛ در مقابل دشمنان گوناگون هم دراین چندسال شکست میخوردیم و آسیب‌پذیر بودیم. کارخانه ما را میخواستند به تعطیلی بکشانند؛ نیروی حزب‌الّلهی از داخل کارخانه میزد به سینه‌شان. مزرعه ما را در اوایل انقلاب میخواستند آتش بزنند؛ نیروی حزب‌الّلهی از همان وسط بیابانها و روستاها و مزارع، میزد توی دهانشان. خیابانها را میخواستند به اغتشاش بکشند؛ نیروی حزب‌الّلهی میآمد سینه سپرمیکرد و در مقابلشان میایستاد. جنگ هم که معلوم است! این، آن نیروی اصلی کشوراست. نظام اسلامی متّکی به این نیروست. اگر مردم؛ یعنی همین نیروهای مؤمن و حزب‌اللّهی، با نظام باشند، با دولت باشند - که هستند بحمداللَّه - اگراین نیروی عظیم و این نیروی بزرگ شکست ناپذیر مردمی در کنار مسؤولین و پشت سر مسؤولین باشد - که بحمداللَّه هست هیچ قدرتی نمیتواند با جمهوریاسلامی مقابله کند.

دشمنان ما از چه مي ترسند؟
 
دشمنان ما، از این میترسند. در تبلیغات جهانی، بلندگوهای امریکایی و صهیونیستی، الان مدتی است که جمهوری اسلامی ایران رابه نظامیگری وافزایش سلاح متّهم میکنند! میگویند: «ایران سلاحهای کشتار جمعی دارد! اینها سلاحهای اتمی درست میکنند! از فلان جا کلاهک اتمی آورده‌اند!» حرفهایی که هرعاقلی در دنیا، اگر تأمّل کند، میفهمد دروغ است. بمب‌اتم چیزی است که بشودبی سرو صدا از یک کشور به کشوری منتقلش کرد!؟ میفهمند دروغ است؛ میدانند دروغ است؛ شایعه درست میکنند. برای این‌که از نظام‌اسلامی چهره‌ای بسازند که گویی با صلح و استقرار صلح در دنیا مخالف است. یکی از تلاشهای خباثت آمیز امریکا و صهیونیستها علیه جمهوری اسلامی، این است.

من میگویم: شما اشتباه کرده‌اید. شما اشتباه کرده‌اید که خیال کرده‌اید قدرت جمهوری اسلامی دراین‌است که در داخل، بمب اتمی فراهم کند یابسازد. اینهانیست. اگر این بود که جمهوری اسلامی حالا بخواهد مثلاً یک بمب اتمی درست کند، صدهایش راکشورهای بزرگ دارند. اگرکسی بابمب اتم میتوانست بر کسی پیروز شود، امریکا و شوروی سابق وبقیه قدرتهای خبیث دنیا، تا به حال صد بار جمهوریاسلامی رااز بین برده بودند. چیزی که به یک نظام قدرت میدهد، بمب‌اتم نیست. قدرت نظام‌اسلامی - که امریکا و شوروی سابق و بقیه قدرتهای ریز و درشت عالم تا امروزنتوانسته‌اند ونخواهند توانست با آن مقابله کنند - قدرت ایمان نیروهای حزب‌اللَّه است.
 
جمهوری اسلامی باید این نیرو را حفظ کند. این قدرت عظیم راباید حفظ کند. شما جوانها باید دائم در صحنه باشید. باید دائم نشان دهید که جمهوری اسلامی آسیب‌ناپذیراست. نیروی مؤمنِ بسیج و نیروهای حزب‌الّلهی در سرتاسرکشور و آحاد مؤمن دراین کشور، باید کاری کنند که امید امریکا و صهیونیستها وبقیه قدرتهای دشمن از جمهوریاسلامی به کلّی قطع شود.
 
امیدواریم خداوند متعال، شما جوانهای مؤمن و فداکار و باتقوا را محفوظ بدارد و ان‌شاءاللَّه قلب مقدّس ولىّ‌عصر ارواحنافداه از همه شما خشنود باشد. ان‌شاءاللَّه با قدرت ایمان و حضور شما، همه کید و توطئه‌های دشمن، خنثی شود.
 
والسّلام علیکم و رحمةاللَّه و برکاته.    بخشي از بيانات مقام معظم رهبري 22/ 04 / 7