بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيم

الَّذينَ يَسْتَمِعُونَ‏ الْقَوْلَ فَيَتَّبِعُونَ أَحْسَنَهُ أُولئِكَ الَّذينَ هَداهُمُ اللَّهُ وَ أُولئِكَ هُمْ أُولُوا الْأَلْبابِ(زُمَر- 18)

همانا كسانى كه سخنان را مى‏شنوند و از نيكوترين آنها پيروى مى‏كنند، آنان كسانى هستند كه خدا هدايتشان كرده، و آنها خردمندانند.

احادیثی در مورد مطابقت دادن احادیث با قرآن:

1-         فَقَالَ حَدَّثَنِي هِشَامُ بْنُ الْحَكَمِ أَنَّهُ سَمِعَ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ ع يَقُولُ لَا تَقْبَلُوا عَلَيْنَا حَدِيثَنَا إِلَّا مَا وَافَقَ الْقُرْآنَ وَ السُّنَّةَ أَوْ تَجِدُونَ مَعَهُ شَاهِداً مِنْ أَحَادِيثِنَا. (بحار الأنوار (طبع - بيروت)، ج‏2، ص: 250)

« هشام بن حَکَم نقل میکند که از امام صادق ع شنیدم که فرمودند: هیچ سخنی از ما را قبول نکنید مگر آنچه که موافق با قرآن و سنّت باشد یا اینکه از سخنان دیگر ما گواهی بر آن بیابید».

2-         از پيامبراكرم(صلى الله عليه وآله) به صورت متواتر نقل شده است كه:

 «آنچه از جانب من به شما رسيد و موافق قرآن بود، آن را من گفته ام و آنچه به شما رسيد و مخالف قرآن بود، من آن را نگفته ام. 1

3-   در حديثى ديگر از امام صادق(عليه السلام) از قول پيامبر(صلى الله عليه وآله)چنين آمده است: «براى هر امر حقّى ، حقيقتى است و براى هر امر درستى نورى است. پس آنچه را موافق قرآن است، اخذ كنيد و آنچه را مخالف قرآن است، ترك كنيد.2

4-   در صحيحه ابن ابى يعفور آمده است كه وى در مجلس امام صادق(عليه السلام) حاضر بود و از آن حضرت راه چاره اى در مورد اختلاف احاديث پرسيد،احاديثى كه برخى راويان آن ها مورد وثوق و برخى قابل اعتماد نيستند. حضرت فرمودند: «چون حديثى به شما رسيد و از قرآن يا گفتار رسول خدا(صلى الله عليه وآله)گواهى بر آن يافتيد، درست است و گرنه به درد آورنده اش مى خورد.3

5-   در صحيحه ايّوب بن حر نيز آمده است كه شنيدم از امام صادق(عليه السلام) كه فرمود: «هر چيزى بايد به قرآن و سنّت ارجاع داده شود و هر حديثى كه موافق با قرآن نباشد، دروغى خوش نماست. 4

6-    دانشمند والامقام شيخ ابوالفتوح رازى در تفسير ارزشمند خود به صورت مرسل از پيامبر(صلى الله عليه وآله) نقل كرده است كه فرمود: «هنگامى كه حديثى از من براى شما آمد، آن را بر كتاب خدا و حجت عقلى تان عرضه كنيد. پس اگر موافق آن دو بود، بپذيريد، وگرنه آن را به ديوار بزنيد. 5

7-   امام صادق و امام باقر(عليهما السلام)فرموده اند:و قتى به شما از چيزى خبر دادم، دليل آن را از قرآن بخواهيد. 6

8-   كشى به اسنادش از محمدبن عيسى از يونس بن عبدالرحمن روايت كرده است كه يكى از اصحاب از يونس سؤال كرد و من هم حاضر بودم. او به يونس گفت: اى ابامحمّد، چه قدر در حديث سخت گير شده ايد و انكار شما در مورد رواياتى كه اصحاب ما روايت مى كند زياد شده است. چه چيزى شما را بر آن داشته است كه احاديث را رد كنيد؟ يونس گفت: هشام بن حكم به من خبر داد كه از امام صادق(عليه السلام) شنيد كه مى فرمايد: حديثى را به نام ما قبول نكنيد، مگر اين كه موافق قرآن و سنّت باشد، يا شاهدى از احاديث گذشته ما بر آن بيابيد. مغيرة بن سعيدكه لعنت خدا بر او باد  در كتاب هاى اصحاب پدرم احاديثى را پنهان كرده كه پدرم آن ها را نفرموده است. پس از خدا بترسيد و چيزى را كه مخالف قول خداوند و سنّت پيامبر است به ما نبنديد زيرا ما هرگاه خبرى مى دهيم مى گوييم: خداوند متعال فرمود يا رسول خدا(صلى الله عليه وآله) فرمود. يونس گفت: «به عراق رفتم. پس تعداد زيادى از اصحاب امام باقر و امام صادق(عليهما السلام) را ديدم و روايات و احاديثى از آن ها شنيدم و ياد گرفتم. سپس آن روايات را خدمت امام رضا(عليه السلام)عرضه كردم. حضرت بسيارى از احاديثى را كه از امام صادق(عليه السلام)نقل شده بودند، منكر شدند و به من فرمودند: همانا ابوالخطاب بر امام صادق(عليه السلام)دروغ بسته و ياران او نيز اين احاديث را تا امروز در ميان كتاب هاى اصحاب امام صادق(عليه السلام) پنهان كرده اند.

امام(عليه السلام) فرمودند: « از ما آنچه را بر خلاف قرآن است، قبول نكنيد زيرا احاديث ما موافق با قرآن و سنّت استو ما از خدا و رسول خبر مى دهيم و نمى گوييم: فلان و فلان. گفت: چون در اين صورت، كلام و سخن ما متناقض مى شود. همانا سخن آخرين ما همانند سخن اولين ماست و كلام اولين ما موافق كلام آخرين ماست. پس هرگاه كسى به خلاف آنچه كه گفتم به شما خبر داد، آن را به خودش برگردانيد و نپذيريد و بگوييد: تو خود داناترى به آنچه آورده اى. همانا هر سخنى از ما همراه حقيقت و نورى است. پس هر آنچه حقيقت و نورى با آن نيست، از سخنان شيطان است7

9-   امام باقر(عليه السلام) در حديثى فرمودند: «هنگامى كه براى شما حديثى از ما آمد، اگر بر آن شاهدى يا دو شاهد از كتاب خدا يافتيد آن را اخذ كنيد، وگرنه درباره آن توقف كنيد، سپس آن را به ما بازگردانيد تا آن را براى شما روشن كنيم. 8

1-   محمدبن يعقوب كلينى، اصول كافى، ج 1، ص 69، رقم 5، باب «اخذ به سنّت و شواهد كتاب.»

2ـ همان، ص 69، رقم 1

3- همان، ص 69، رقم 2.

4ـ  اصول كافى، ج 1، ص 69، رقم 3.

5ـ همان، ص 59، رقم 4.

6ـ  همان، ص 60، رقم 5.

7ـ كشى، رجال، ج 2، ص 489 و 490، ش 401

8ـ همان، ج 2، ص 222، حديث 4.

 

نقد و بررسی مفاهیم و مضامین « حدیث طینت »:

در روایات دینی مفهومی به نام طینت آمده و سعادت و شقاوت انسان‌ها مربوط به آن معرفی شده است. سؤالی که ایجاد می‌شود این است که طینت یعنی چه؟ طینت انسان‌ها بر چه اساسی خلق شده است؟

مفهوم‌شناسی طینت:

طینت از ماده طین، به معنای گل، مشتق شده است. طینت بر وزن فِعله است که در صرف عربی، برای بیان حالت و نوع کار یا صفتی به کار می‌رود، مانند واژه فطرت که دلالت بر نوع خاصی از خلقت دارد. طینت به معنای سرشت خاص دارای ویژگی‌های خاصی است. (مجمع البحرین، ج 3، ص 438)

سرشت انسان را بدین دلیل طینت می‌گویند که ماده اولیه آفرینش انسان نخستین از گل بوده است و نطفه هر انسانی هم از انواع مواد موجود در خاک تشکیل می‌شود. چنانچه خدای متعال می‌فرماید: «وَ لَقَدْ خَلَقْنَا الْإِنْسانَ مِنْ سُلالَةٍ مِنْ طِینٍ؛ هر آینه ما انسان را از گل خالص آفریدیم.» (مومنون/12)

در اصطلاح دینی، به حقیقت، خمیره، سرشت و طبع خلقت انسان، طینت گفته می‌شود.

گِل مبدا خلقت «مادی» انسان است، اما مبدأ زندگی معنوی و روحانی آدم را« روح» او تشکیل داده است. 

خداوند در قرآن کریم می‌فرماید:« ثُمَّ سَوَّاهُ وَ نَفَخَ فیهِ مِنْ رُوحِهِ وَ جَعَلَ لَکُمُ السَّمْعَ وَ الْأَبْصارَ وَ الْأَفْئِدَةَ قَلیلاً ما تَشْکُرُونَ : «سپس (اندام) او را(انسان را) موزون ساخت و از روح خويش در وى دميد؛ و براى شما گوش و چشمها و دلها قرار داد؛ امّا كمتر شكر نعمتهاى او را بجا مى‏آوريد! »(سجده/9)

در مورد چگونگی خلقت طینت انسان، با توجه به روایتی از امام صادق علیه‌السلام در جلد دوم اصول کافی، باب طینت مؤمن، حدیث پنجم و روایات دیگری که از ائمه هدی علیهم‌السلام در این مساله به ما رسیده است، باب مهمی در معاجم روایی شیعه گشوده شده است به نام «باب مربوط به طینت» چنانکه از ظاهر برخی از این روایات استفاده می‌شود، هر کدام انسان‌ها با طینت و سرشت مخصوصی خلق شده و می‌شوند بطوریکه این نوع خلقت و طینتِ مخصوص، تغییرناپذیر است.!؟

 بر اساس دلالت ظاهری این گونه روایات، برخی انسان‌ها بر طینت زشت و آلوده، به دنیا می‌آیند و برخی دیگر با  طینت پاک و مطهر خلق می‌شوند.

روایات متنوع در مورد طینت:

گروه اوّل: احادیثی است که اجمالاً دلالت دارند بر اینکه ،خداوند متعال انسان‌ها را در هنگام آفرینش، به دو گونه آفریده است؛ گروهی سعادتمند و گروهی شقاوتمند. تفسیر این روایات روشن است:

این روایات دلالت دارند که اجمالاً نوع انسان به قضای الهی بر دو گونه است: سعید و شقی. اما این که چه کسانی سعید و چه کسانی شقی‌اند، به اختیار خود آنان است. برخی به حُسن اختیار خود، راه هدایت و سعادت را طی کرده و سعادتمند می‌شوند و برخی دیگر به سوء اختیار خویش، راه ضلالت و شقاوت را طی می‌کنند و شقی می‌شوند.

گروه دوم: روایاتی که دلالت دارند بر این که برخی از انسان‌ها، از گِل بهشتی خلق شده اند و سرانجام به بهشت می‌روند و برخی دیگر از گِل جهنمی خلق شده اند و به آن جا باز می‌گردند.

گروه سوم:  روایاتی که خلقت انسان را به «زمینی پاکیزه و طاهر و آب گوارا» یا «زمینی شوره زار و مُتعفّن وآب تلخ و شور» منتسب می‌کنند.

گروه چهارم: روایاتی که بازگشت اختلاف در آفرینش انسان‌ها را به اختلاف در« نور و ظلمت» می‌دانند.

گروه پنجم: روایاتی که می‌گوید: خداوند در روز قیامت، حسنات و نیکی های کفار و دشمنان ائمّه را از آنها می‌گیرد و به شیعیان می‌دهد و برعکس سیئات شیعیان و دوستداران ائمه را از آنان گرفته و به کفار و دشمنان ائمّه ملحق می‌کند یعنی، شخص کافر، اگر خوبی هم داشته باشد، از او گرفته شده و به مؤمنان داده می‌شود.

تعارض در متن روایات مربوط به حدیث طینت:

 لازم به ذکر است که حتّی بین روایات متعدد طینت ، تعارض وجود دارد مثلاً:روایات دستۀ دوم ریشۀ خلقت انسان را گِل بهشتی و جهنمی مطرح کرده درحالیکه روایات دستۀ سوم ، ریشۀ خلقت انسان را«زمینی پاکیزه و طاهر و آب گوارا» یا «زمینی شوره زار و مُتعفّن وآب تلخ و شور»و روایات دستۀ چهارم ، ریشۀ خلقت انسانرا نور و ظلمت معرفی کرده است.

 

 

نظرات علامۀ طباطبایی(ره) در مورد حدیث طینت:

مرحوم علامه طباطبایی،در بیان مفهوم آیۀ كَمَا بَدَأَكُمْ تَعُودُونَ : «همانگونه كه در آغاز شما را آفريد، (بار ديگر در رستاخيز) بازمى‏گرديد» (اعراف-29) ازعلى بن ابراهيم قمى در تفسير خود روايتى از ابى الجارود از حضرت ابى جعفر (ع) نقل كرده كه آن جناب در خلال آن روايت در ذيل آيه‏" كَما بَدَأَكُمْ تَعُودُونَ فَرِيقاً هَدى‏ وَ فَرِيقاً حَقَّ عَلَيْهِمُ الضَّلالَةُ" فرموده‏اند: خداوند در همان زمانی كه بشر را خلق مى‏كرد انسانها را مؤمن و كافر و شقى و سعيد خلق فرمود، و در روز قيامت هم مُهتدى و گمراه مبعوث مى‏شوند.

آن گاه خود قمى مى‏گويد: رسول خدا (ص) هم فرموده: شقى آن كسى است كه در شكم مادرش شقى بوده و سعيد آن كسى است كه در شكم مادرش سعيد آفريده شده‏ «5».

علامه طباطبایی بیان میدارد که روايتی که از از ابى الجارود نقل شده در نظر علماى رجال مطعون و مخدوش است.‏

علامۀ طباطبایی(ره) بعد از ذکراین روایات، می‌فرماید: البته این روایات ، در مقام اثبات سعادت و شقاوت ذاتی نیستند. . . و اصلاً سزاوار نیست کسی چنین توهّمی بکند. . . خود قرآن و احاديث و همچنين عقل مخالف آن است‏

 زیرا چنين چيزى مستلزم اختلال نظام عقل در جميع مبانى عقلا است، براى اينكه بناى جميع عقلاً بر تاثير تعليم و تربيت است،از اين هم كه بگذريم لازمه اين حرف اين است كه تشريع شرايع و فرستادن كتب آسمانى و نيز ارسال پيامبران همه لغو و بى‏فايده باشد، و ديگر اتمام حجت در ذاتيات به هر طور كه تصور شود معنا نخواهد داشت، زيرا بنا بر اين فرض، انفكاك ذوات از ذاتيات خود محال است، اينها همه لوازمى است كه قرآن كريم مخالف صريح آن است.[پس انسان بر اساس ذاتیّاتی تغییر ناپذیر آفریده نشده است و در مورد کارها و رفتارهای خود مجبور نمیباشد].

 آری قرآن کریم نظام عقل را مسلم داشته و اينكه انسان اعمال خود را بر اختيار بنا نهاده پذيرفته است و در خلال آياتش مى‏فرمايد: خداوند انسان را از گل آفريده و سپس نسل او را در چكيده آب پستى قرار داد، آن گاه همان چكيده را بطور خوبى رويانيد و بزرگ كرد تا بالغ گرديد و از نعمت عقل برخوردار شد، بطورى كه كار نيك و بد را به اختيار خود انجام داده، خير و شر، نفع و ضرر، اطاعت و معصيت و ثواب و عقاب را با عقل خود تميز مى‏دهد، و بخاطر همين تميز به افتخار مكلف شدن به تكاليف دينى مفتخر گرديد. و اگر او از عقل خود پيروى و اوامر پروردگارش را اطاعت و از منهياتش دورى نمايد سعادتمند شده به بهترين وجه پاداش داده مى‏شود. و اگر با عقل خود مخالفت نمايد و هواى نفس را متابعت و پروردگارش را نافرمانى كند بدبخت و شقی خواهد شد.

بعضى از روايات اجمالا دلالت دارد بر اينكه: خداى تعالى مردم را در موقع خلقت‏شان دو گونه خلق كرده: سعيد و شقى و كافر و مؤمن، مانند روايت ابى الجارود، نوع انسان به قضاى الهى به دو جور و دو قسم تقسيم شده، و اما تفصيل اين اجمال و اينكه چه كسانى از اين قسم و چه اشخاصى از آن قسم‏اند، مربوط به اعمال اختيارى‏

خود آنان است، و اين بستگى به عمل‏شان دارد. و به عبارت ديگر آن قضايى كه در اول خلقت و ابتداى وجود گذشته ، قضاى مشروط بوده[یعنی: سعید بودن انسان مشروط بر این است که پیرو رهنمودهای خداوند باشد و شقاوت وی مشروط به این است که از حوزۀ رهنمود های الهی خارج شده و پیرو خطوات شیطان گردد] و اما در مرحله بقاء وقتى آن مشروط مطلق و حتمى مى‏شود كه پاى افعال اختيارى به ميان آيد، چون افعال اختيارى است كه مستتبع سعادت و يا شقاوت و مستلزم هدايت و يا ضلالت مى‏شود.

و در كتاب علل الشرائع از حبه عرنى از على (ع) روايت شده كه فرمود:

خداى تعالى آدم را از قسمت بيرونى روى زمين آفريد و چون خاك‏ها و سرزمين‏ها مختلفند، بعضى باير و بعضى شوره‏زار و بعضى پاكيزه و حاصل‏خيز است از اين رو ذريه آدم نيز بعضى نيكوكار و بعضى بدكار شدند.

ماده زمينى با اختلافى كه در اوصاف و خواص آن است بى‏ارتباط به احوال انسان و اوصاف مختلفى كه از جهت صلاح و فساد دارد نيست، و اينكه تركيب بدن انسان از مادۀ زمين عيناً مانند نباتات و يا هر موجود ديگرى كه از ماده زمينى تركيب مى‏شود به حسب اختلافى كه در ماده زمينى آن است مختلف مى‏گردد، البته صحيح است، و ليكن اين ارتباط بنحو عليت تامه نيست، بلكه بنحو اقتضاء است.

پس اينكه خداى تعالى فرمود" خلقت انسان از گل و اصل آن گل از بهشت و يا دوزخ بوده" بدست مى‏آيد كه زمين هم بعضى از قسمت‏هايش از بهشت و بعضى ديگرش از جهنم بوده و سرانجام هم هر كدام به اصل خود بر مى‏گردند، براى اينكه هر كدام بتدريج به صورت انسان‏هايى در مى‏آيند كه يا راه بهشت را مى‏پيمايند و يا راه جهنم را، و معلوم است كه هر كدام راهى را مى‏روند كه مناسب با ماده اصلى خلقت‏شان باشد. انسانى كه ماده اصليش خاك بهشتى است در طول زندگى با تهذيب نفس و عمل صالح خود را صفا و نورانيت داده و به اصل و منشا خود كه بهشت است مى‏پيوندد. و انسانى كه ماده اصليش خاك جهنمى است، در طول زندگى كدورت و ظلمت خود را بيشتر مى‏كند و هم چنان رو به انحطاط مى‏گذارد تا سرانجام به اصل اولى خود يعنى جهنم پيوسته و آتش‏گيره دوزخ شود.

پس بعيد نيست كه منظور از" طينت بهشت" و" طينت دوزخ" كه در روايات است همان طينتى باشد كه بعدها از اجزاى بهشت و يا دوزخ مى‏شود، و خصوصا اين احتمال با توجه به بعضى از تعبيراتى از قبيل" طينت عليين"،" طينت سجين"،" طينت جنت"، و" طينت نار" كه در روايات است به نظر قوى مى‏رسد.

بر همین نظر علامۀ طباطبایی نیز اشکال وارد است:

حتی اگر نظریّۀ بالا را نیز ، بپذیریم باز بر آن اشکال وارد است و آن اینکه:اینکه گروهی از خاک زمینهای خوب و بایر خلق شده و افراد نیکوکاری شده اند و بر عکس گروهی هم که از خاک زمینهای شوره زار بوجود آمده و بدکار شده اند، خوب و بد شدن هر دو گروه ، به انتخاب و اختیار خودشان نبوده است لذا نیکوکار شدن گروه اول امتیازی محسوب نمیگردد و بدکار شدن گروه دوم نیز تقصیر وگناهی نخواهد بود(لطفاً دقت فرمایید)

 

(ترجمۀالمیزان ج8 صفحات133و132و134و135و136و137و 138)./.

 

لازمۀ همۀ تفسیرهای که از حدیث طینت صورت داده اند این است که :

1-   تشریع شرایع و فرستادن کتب آسمانی و نیز ارسال پیامبران، همه لغو و بی‌فایده است و اتمام حجت در اموری که از ذاتیات انسان‌ها به شمار می‌آیند، به هر طور که تصور شود، معنا نخواهد داشت؛ چراکه انفکاک ذاتیات از ذوات خود محال است. این‌ها همه لوازمی است که قرآن کریم مخالف صریح آن است.

آری! قرآن کریم نظام عقلی را مسلم دانسته و این حقیقت را که انسان اعمال خود را بر پایه اختیار و انتخاب بنا نهاده و می‌نهد، پذیرفته است و در خلال آیاتش می‌فرماید: خداوند انسان را از گل آفرید. سپس نسل او را در چکیدۀ آبی پستی قرار داد، آنگاه همان چکیده را به گونۀ نیکویی رویانید و بزرگ کرد تا بالغ گردید و از نعمت عقل برخوردار شد، آن طور که کار نیک و بد را به اختیار خود انجام داده و می‌دهد، خیر و شر، نفع و ضرر، اطاعت و معصیت و ثواب و عقاب را با عقل خود تمیز می‌دهد و به خاطر همین تمیز، به افتخار مکلف شدن به تکالیف دینی مفتخر گردید.

اگر از عقل خود پیروی و اوامر پروردگارش را اطاعت و از منهیاتش دوری نماید، سعادتمند شده به بهترین وجه پاداش داده می‌شود و اگر با عقل خود مخالفت کند و هوای نفس را متابعت و پروردگارش را نافرمانی کند بدبخت شده و کیفر گناهان خود را می‌چشد. سرای دنیا سرای امتحان و آزمون است؛ امروز  روز عمل و فردا روز پاداش خواهد بود.

2-   علاوه بر این اگر سعادت و شقاوت، ذاتی انسان‌ها باشد، توبه و بازگشت از گناه، بی‌معنا می‌شود؛ زیرا در این صورت راه تغییر باز نیست. دعوت فراوان آیات و روایات و سیره اولیای الاهی به توبه و ابتهال‌الی‌الله، نشان می‌دهد که سعادت و شقاوت ذاتی نیست و تغییر در انسان‌ها امکان‌‌پذیر است.

 

3-   و اگر کسی بالذات سعید یا شقی بود، اصل تعلیم و تربیت و تأثیرپذیری آن بی‌معنا خواهد بود و این همه تاکیدها و کوشش‌های انسان‌ها در امر تعلیم و تربیت بیهوده می‌نماید.

پس چنین نیست که عده‌‌ای ذاتاً به بدی و گناه تمایل داشته باشند و با شقاوت ذاتی خلق شوند و گروهی نیز ذاتاً به خوبی و تقوا تمایل داشته باشند و با سعادت ذاتی آفریده شده باشند؛ زیرا طبق مضمون آیۀ 7و8 سورۀ شمس،«وَ نَفْسٍ وَ ما سَوَّاها  فَأَلْهَمَها فُجُورَها وَ تَقْواها: و سوگند به نفس و آن که نیکویش بیافریده سپس بدیها و پرهیزگاریهایش را به او الهام کرده.» ، هر کس دارای فطرت و نفس ملهمه است که کارهای خوب و بد را به او الهام می‌کند و او را به سمت خوبی‌ها و پاکی‌ها سوق می‌‌دهد.

ا توجه به مطالب مطرح شده، منظور از این روایات، این نیست که برخی ذاتاً اهل شقاوت و گروهی ذاتاً اهل سعادتند و طینت، علت تامه برای رفتار و اعمال انسانی است. اگر روایات گوناگون در باب طینت را بررسی کنیم، متوجه خواهیم شد که همگی به جنبه مادی آفرینش انسان یعنی آب و هوا، خاک، وراثت، محیط خانوادگی و اجتماعی توجه دارند.

حتی روایاتی که اشاره دارند برخی از انسان‌ها از طینت بهشتی یا علیین و برخی از طینت جهنم یا سجین آفریده شده‌اند، منظور بهشت و جهنمی نیست که در قیامت ظهور می‌کند، زیرا بهشت و جهنم آخرتی اصولاً از سنخ ماده و جهان مادی نیست، بلکه احتمال دارد معنای این دسته از روایات، این باشد که برخی از ماده پاک زمینی و عده‌ای از ماده ناپاک زمینی آفریده شده‌اند. گروهی نیز مرکب از طینت پاک و ناپاک‌اند.

 در واقع این روایات در بیان این است که آب و هوا، خاک، وراثت و محیط خانوادگی و اجتماعی، زمینه‌ساز سعادت و شقاوت‌اند یعنی: آب و هوا و فضای خوب، محیط خانوادگی و اجتماعی خوب و تربیت خوب به منزله مواد اولیه خوب است و سعادت انسان با این مواد اولیه ارتباط دارد. همچنین محیط مناسب، آب و هوا و خاک نامناسب و... به منزله مواد اولیه ناپاک است و شقاوت انسان با این مواد اولیه ارتباط دارد. به عبارت دیگر مواد اولیه، زمینه است، نه علت تامه، زیرا از هر دو طرف، موارد متعدد نقض مشاهده می‌شود. مثلاً بسیار می‌بینیم که در یک خانواده، دو برادر، که از جهت تمام مواد اولیه یکسان هستند، از نظر فکری، خلق و خو و رفتار متفاوتند.

آنچه که از احادیث طینت به دست می‌آید این است که این احادیث در مقام بیان شرایط و زمینه‌های سعادت و شقاوت بوده‌‌اند و لاغیر.

این اصل در علوم روان شناسی و تربیتی و ژنتیک به اثبات رسیده است که خانواده، شرایط پیش از ولادت، محیط خانوادگی، تربیتی و اجتماعی و آب و هوا (مثل مناطق معتدل یا مناطق استوایی و قطبی)، در شکل‌گیری شخصیت افراد نقش مهم و گاه اساسی دارند.

اما آیا این شرایط، عنصر محوری در شکل‌گیری انسانیت انسان هستند، به گونه‌ای که هرگز نتوان بر اقتضائات آن فائق آمده و طبیعت اولیه را تغییر داد؟ گفته شد که انسان از دو جنبه مادی و معنوی تشکیل شده است. عنصر محوری و انسانیت او به جنبه معنوی و روحانی او است که تحت عنوان (فطرت و نفس) از آن یاد شده است.  بر طبق حقیقت فطرت و نیروی عقل، انسان می‌تواند هم راه خیر را انتخاب کند و هم راه شر را و علیرغم تمایلاتی که برخاسته از زمینه‌های اولیه است، رفتاری مطابق حق یا باطل انجام دهد. علاوه بر این روایات بسیاری از اهل بیت علیهم‌السلام وارد شده که در آن‌ها (جبر) نفی شده و شدیداً با چنین اندیشه‌ای مقابله شده است.

 

طینت در نهج البلاغه:

خطبۀ(225) :

و من كلام له ( عليه‏السلام  )

رَوَى ذِعْلَبُ الْيَمَانِيِّ عَنْ أَحْمَدِ بْنِ قُتَيْبَةَ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ يَزِيدَ عَنْ مَالِكِ بْنِ دِحْيَةَ قَالَ كُنَّا عِنْدَ أَمِيرِ الْمُؤْمنِيِنَ ( عليه‏السلام  )وَ قَدْ ذُكِرَ عِنْدَهُ اخْتِلَافُ النَّاسِ فَقَالَ إِنَّمَا فَرَّقَ بَيْنَهُمْ مَبَادِئُ طِينِهِمْ وَ ذَلِكَ أَنَّهُمْ كَانُوا فِلْقَةً مِنْ سَبَخِ أَرْضٍ وَ عَذْبِهَا وَ حَزْنِ تُرْبَةٍ وَ سَهْلِهَا فَهُمْ عَلَى حَسَبِ قُرْبِ أَرْضِهِمْ يَتَقَارَبُونَ وَ عَلَى قَدْرِ اخْتِلَافِهَا يَتَفَاوَتُونَ فَتَامُّ الرُّوَاءِ نَاقِصُ الْعَقْلِ وَ مَادُّ الْقَامَةِ قَصِيرُ الْهِمَّة وَ زَاكِي الْعَمَلِ قَبِيحُ الْمَنْظَرِ وَ قَرِيبُ الْقَعْرِ بَعِيدُ السَّبْرِ وَ مَعْرُوفُ الضَّرِيبَةِ مُنْكَرُ الْجَلِيبَةِ وَ تَائِهُ الْقَلْبِ مُتَفَرِّقُ اللُّبِّ وَ طَلِيقُ اللِّسَانِ حَدِيدُ الْجَنَانِ./.

 روايت كرد يمانى از احمد بن قتيبه از عبد اللّه بن يزيد از مالك بن دحيه:

 قال كنّا عند امير المؤمنين عليه السّلام: گفت كه نزد امير المؤمنين على بن ابيطالب عليه السّلام بوديم

( و قد ذكر عنده اختلاف النّاس) : وذكر شد نزد ایشان ، اختلاف و تفاوت های مردم

( از نظر خَلق و خُلق) (از نظر زیبایی و زشتی اندام و اخلاق و رفتار)

(فقال: انّما فرّق بينهم): پس فرمود: به درستى كه فرق و تفاوت ایجاد کرده ميان مردمان

(مبادى طينتهم): سر چشمه ها و ریشه های خمیرمایۀ ايشان

 (سبب اختلاف آنان ،گوناگون بودن عناصری است كه از آنها بوجود آمده و آفريده شده‏اند)

(و ذلك انّهم قد كانوا): و اين(اختلاف در مواد اولیّۀ تشکیل دهندۀ آنها) بدان جهت است که ايشان بودند

(فلقه من سبخ ارض و عذبها): قطعه و قسمتی از زمين شوره زار و زمين شيرين

(و حزون تربه و سهلها): و خاك سخت  و خاك نرم

(فهم على حسب قرب ارضهم) :پس ايشان بر حسب نزديكى زمينشان(به همدیگر، که ازمواد زمین سخت و شور تغذیه کرده اند یا از مواد زمین نرم و شیرین)

(يتقاربون): نزدیکی پيدا مى‏كنند به يكديگر(از نظر خُلقیات )

خلاصه اینکه: گوناگون بودن مردم از نظر خَلق خُلق ، به خاطرمتفاوت بودن نطفه‏هایشان است یعنی: چون مواد اولیّۀ نطفه ، همان غذاهایی است که مردم میخورند بطوریکه نطفه های مردم ، ازترکیب مواد غذاهايى است كه در جاهاى مختلف زمین روييده است چون غذاها به حسب زمینی که در روییده اند(زمین شیرین و زمین شور) متفاوت هستند لذا نطفه ها نیز متفاوت میگردند و در نتیجه ، انسانها نیز از نظر خَلق خُلق ، متفاوت میگردند )

(و على قدر اختلافها يتفاوتون) :و لذا به اندازۀ اختلافشان (از نظر مواد غذایی که میخورند) متفاوت شده و از هم فرق پیدا میکنند

از آنجاییکه خاك، و مواد موجود در خاک ، بیشترین جزء بدن انسان میباشد لذا خاك و مواد درون آن در اختلاف صورت ها و اخلاق اثر عظيمی دارد .

 به عنوان مثال اکثر افرادی كه در شهرهاى شوره‏زار، متولد شده اند ،مزاجی گرم و خشک و اخلاقی تند و بد دارند.

و چون معلوم شد كه اختلاف مردمان به سبب اختلاف طينت‏و جبلّت آنهاست

(فتامّ الرّواء ناقص العقل) پس(گاه میشود که) تمام منظر(خوشگل و زیبا روی)، كم عقل میگردد

خوشگلی = بدعقلی

(ومادّا القامه قصير الهمّه) و(گاه میشود که) بلند قامت ،كوتاه همت است

بلند قامتی=كوتاه همتی

 (و زاكى العمل قبيح المنظر): و (گاه میشود که) پاكيزه كردار زشت منظر است و زشت روی

پاكيزه كردار= زشت روی

 (و قريب القعر بعيد السّير): و(گاه میشود که) نزديك به تَه ،يعنى کوتاه قد، سیر و حرکت (فکریش) دور است یعنی: دوراندیش و آینده نگراست

کوتاه قد= بلند افکار

(و معروف الضّريبه منكر الجليبه): و(گاه میشود که) پاك نهاد و پاك سرشتی که بدی و زشتی را برخود هموار میکند

الجليبه :آدم پاک سرشتی كه صفت زشتی را که ذاتاً ندارد ، بروز میدهد یعنی: طبيعت و سرشت او خوب است و دوستدار اخلاق و اعمال نيكو است و لكن گاه بنا به جهت و غرضى و پيش آمدى خاصّ ، خصال بد را از خود بروز میدهد مثل اين كه اساساً شخص صادقی است و گاه بنا به غرضى دروغ مى‏گويد و يا طبيعتاً مردي بخشنده است ولیکن گاهی بنا به غرضى ، خسّت و بُخل به خرج میدهدو یا اینکه فرد شجاعی است و لیکن گاهی خود را ترسو نشان میدهد و هكذا)

پاك نهاد= بد برخورد

(و تائه القلب متفرّق اللّبّ): و (گاه میشود که) حیران عقلان،پراکنده فکر ومشوّش اندیشه‏ میگردد

(آنها بى‏سوادان عوام مردمند كه دنبال هر آوازى مى‏روند و در ورطه نادانى و تفرقه سرگردان و در درياى هوا و هوس خود به سوى تمايلات دنيوى و خواسته‏هاى شيطانى متحيّرانه شناورند).

حیران عقلان= پراکنده فکر

(و طليق اللّسان حديد الجنان) و (گاه میشود که)خوش زبان قویدل (دانا و زیرک)

است. 

خوش زبان= قویدل./.

 

مطرح کنندگان »حیث طینت» از مفاد و مفهوم این حدیث ، چنین برداشت میکنند که برخی از انسان‌ها از طینت بهشتی یا علیّین و برخی از طینت جهنم یا سجین آفریده شده‌اند بطوریکه : انبیاء و ائمه علیهم السلام ، چون با گِل و طینت پاک ، آفریده شده اند  به همین خاطر ، پاک و مطهر بوده و مرتکب گناه و معصیت نمیگردند و شیعیان نیز به خاطر اینکه گِل و طینتشان با باقیماندۀ گِل و طینت ائمه مخلوط و ممزوج شده ، در صف و  ردیف شیعیان ائمه قرار گرفته اند ( بطوریکه گاهی خوب هستند و گاهی بد و خطاکار) و کافران و ستمگاران و گناهکاران به علت اینکه  خداوند ،گِل و طینت اوّلیۀ آنها را، کَدر ، خبیث و بد بو انتخاب کرده است در صفوف و قافلۀ بدکاران قرار گرفته اند.

اگر فرض کنیم که حدیث طینت از نظر سند(سلسلۀ راویان حدیث) مورد تأیید علم رجال و از نظر دلالت (صحّت متن و عبارات) مورد تایید علم درایت میباشد، حتی در این صورت نیز مفاد حدیث طینت سوال بر انگیز بوده و ذهن را به خود مشغول میسازداز جمله اینکه:

1)چرا خداوند فقط ، ائمه را از خاکی پاکیزه و آبی شیرین آفریده و این توفیق را از بقیّۀ انسانها دریغ نموده است؟

این مسئله چگونه با عدالت خداوند سازگار است؟ حتّی اگر این کار را بی عدالتی و ظلم نخوانیم ،آیا تبعیضی آشکار نیست؟

طبیعی است که بقیّۀ انسانها هم ، اگر از خاکی پاکیزه و آبی شیرین، آفریده میشدند مثل ائمه علیهم السلام ، خوب ، مطیع و فرمانبردار خداوند میشدندو برعکس چرا خداوند ائمه کفر و ستمگران را از خاکی خبیث و بد بو و آبی تلخ و شور و متعفّن آفرید؟

طبیعی است که اگر آنها نیز اگر از خاکی پاکیزه و آبی شیرین آفریده شده بودند، هرگز کافر و ستمگر نمیشدند.این مسئله چگونه با عدالت خداوند سازگار است؟ حتّی اگر این کار را بی عدالتی و ظلم نخوانیم ،آیا تبعیضی آشکار نیست؟

در متن حدیث طینت ،اینگونه میخوانیم که در روز قیامت ، خداوند از باب عدالت ، تمام اعمال صالح را از دشمنان ناصبی ، میگیرد وآنها را به مومنان میدهد و بر عکس خداوند تمام اعمال پَست را از مومنان بر گرفته و آنها را به کفار و دشمنان ناصبی میدهد آیا چنین کاری با عدالت خداوند سازگار است؟

 

2)آیا وجود تفاوت در طینت‌ها جبر نیست؟ و این تفاوت چگونه با اختیار انسان سازگار است؟

     چگونه مي توان حديث طينت را که بوی «جبر» از آن استشمام میشود،توجيه و تاويل کرد؟

با توجه به حدیث طينت ، مؤمن بودن شيعیان و دوستداران ائمه و همچنین کافر بودن دشمنان ائمه و ستمکاران ، به اختیار و انتخاب خودشان نبوده است (خداوند ، طینت و سرشتشان را چنین آفریده است) لذا مومن بودن شيعیان و دوستداران ائمه، امتیازی بر آنان نبوده و ملاکی بر بهشتی شدن آنها نخواهد بودو متقابلاً کافر بودن دشمنان ائمه و ستمکاران و نافرمانان خداوند نیز ، چون به اختیار و انتخاب خودشان نبوده است نقصی بر آنان نبوده و مقصر و خطا کار نخواهند بود و ملاکی بر جهنمی شدن آنان نخواهد بود به بیانی دیگر:

خداوند (آمیخته ای ازگِل و زمین پاکیزه و طاهر به اضافۀ آبی شیرین و زلال ) را برای مومنان و(آمیخته ای ازگِل و زمین  کثیف و بد بو به اضافۀ آبی تلخ و شور را ) برای کافران برگزیده است پس:کافر از این بابت که کافر شده گناهی ندارد و مومن هم از آن نظر که مومن شده است شایستۀ پاداش و بهشت  نمی باشد.

ظاهرِ حدیث طینت بایکی از ضروريات فکري و عقيدتي شيعه که اعتقاد به اختیار انسان و اصل « امرٌبينَ الامرينِ» میباشد تعارض پیدا میکند لذا چگونه مي توان حديث طينت را که بوی «جبر» از آن استشمام میشود،توجيه و تاويل کرد؟

 3)با عنایت به رحمانیّت خداوند ، چرا ایشان جلّ شأنُهُ ، در ابتدای آفرینش انسان ، افرادی را با طینت پَست و پلید خلق نموده است که صرفاً طعمه و آتشگیرانه های جهنم باشند؟

 با توجه به مفاد حدیث طینت و صراحت آن در اینکه اهل بهشت و جهنم پیش از آمدن به این عالم تعیین و مشخص شده اند وخداوند میدانست اگرکفار را از گل کثیف و بد بو بیافریند آخر الامر با همین طینتی (که خود خداوند عز و جل برایشان برگزیده)کارهای خلاف و گناه خواهند کرد و راهی جهنم خواهند شد پس چرا این جماعت را آفرید؟ (باتوجه به رحمانیتش چرا برای آتش جهنم طعمه آفریده است؟).

4)از ظاهر برخی از روایات در مورد طینت انسانها استفاده می‌شودکه هر کدام از انسان‌ها با طینت و سرشت مخصوصی خلق شده اند و می‌شوند و این نوع خلقت و طینتِ مخصوص، تغییرناپذیر است.پس در اینصورت، آیا ارسال انبیاء الهی کاری عبث و بیهوده نمیباشد؟

و اگر انسانها بالذّات سعید یا شقی باشند، اصل تعلیم و تربیت و تأثیرپذیری آنها بی‌معنا خواهد بود و این همه تاکید و سفارشات در امر تعلیم و تربیت انسانها بیهوده خواهد بود؟

5)آیا اگر سعادت و شقاوت، ذاتی انسان‌ها باشد، توبه و بازگشت از گناه، بی‌معنا و عبث نمیباشد؟

 زیرا در این صورت راه تغییر باز نیست. دعوت فراوان آیات و روایات و سیره اولیای الهی به توبه و ابتهال‌الی‌الله، نشان می‌دهد که سعادت و شقاوت ذاتی نیست و تغییر در انسان‌ها امکان‌‌پذیر است.

6)در بخش دیگری از حدیث طینت به آیۀ : ِ إِنَّ الْحَسَناتِ يُذْهِبْنَ‏ السَّيِّئات‏ اشاره شده و بیان شده است که: «خداوند در روز قیامت ، بدیهای شیعیان ما را به کفار و دشمنان ناصبی ائمه خواهد داد و متقابلاً حسنات و نیکی های دشمنان مارا به شیعیان ما انتقال خواهد داد» آیا چنین تفسیری از آیۀ فوق با مضمون آیات قرآن در تضادی آشکار نیست؟

اولاً: آیا طرح این موضوع ، دادن امیدواری واهی و بیهوده به شیعیان و نرم و متمایل کردن آنها به انجام انواع معصیّت نیست؟ این چه منطقی است که با منطق و بیان قرآن سازگاری و همخوانی ندارد؟

ثانیاً: در فقه اسلامی قاعده ای داریم بنام «قاعدۀ وزر» که از آیۀ «وَلاَ تَزِرُ وَازِرَةٌ وِزْرَ أُخْرَى» در سورۀ انعام برداشت شده است و بیان میدارد که «گناه هیچ کسی بر عهدۀ کسی دیگر نخواهد بود» این آیه در قرآن پنج بار تکرار شده است لطفاً به آیات زیر دقت کنید: 

1)الأنعام- 164:

  «وَلاَ تَزِرُ وَازِرَةٌ وِزْرَ أُخْرَى»

«گناه هیچ کسی بر عهدۀ کسی دیگر نخواهد بود ».

 2) آیه 18 سوره فاطر:

 « وَ لَا تَزِرُ وَازِرَةٌ وِزْرَ أُخْرَى‏ وَ إِن تَدْعُ مُثْقَلَةٌ إِلىَ‏ حِمْلِهَا لَا يحُْمَلْ مِنْهُ شىَ‏ْءٌ وَ لَوْ كاَنَ ذَا قُرْبىَ إِنَّمَا تُنذِرُ الَّذِينَ يخَْشَوْنَ رَبهَُّم بِالْغَيْبِ وَ أَقَامُواْ الصَّلَوةَ وَ مَن تَزَكىَ‏ فَإِنَّمَا يَتزََكىَ‏ لِنَفْسِهِ وَ إِلىَ اللَّهِ الْمَصِير.»

« هیچ گنهکاری بار گناه دیگری را بر دوش نمی‌کشد؛ و اگر شخص سنگین باری دیگری را برای حمل گناه خود بخواند، چیزی از آن را بر دوش نخواهد گرفت، هر چند از نزدیکان او باشد!».  

 3)آیه 15 سوره اسراء:

 مَّنِ اهْتَدَى‏ فَإِنَّمَا يهَْتَدِى لِنَفْسِهِ وَ مَن ضَلَّ فَإِنَّمَا يَضِلُّ عَلَيهَْا وَ لَا تَزِرُ وَازِرَةٌ وِزْرَ أُخْرَى‏ وَ مَا كُنَّا مُعَذِّبِينَ حَتىَ‏ نَبْعَثَ رَسُولا

«هر کس رهیاب شود همانا به سود خویش رهیاب شده است و هر کس بی راه رود همانا به زیان خویش بی راه رفته است و هیچ بردارنده‌ای بار گناه دیگری را بر ندارد».

4)آیه 7 سوره زمر :

إِن تَكْفُرُواْ فَإِنَّ اللَّهَ غَنىِ‏ٌّ عَنكُمْ وَ لَا يَرْضىَ‏ لِعِبَادِهِ الْكُفْرَ وَ إِن تَشْكُرُواْ يَرْضَهُ لَكُمْ وَ لَا تَزِرُ وَازِرَةٌ وِزْرَ أُخْرَى‏ ثمُ‏َّ إِلىَ‏ رَبِّكمُ مَّرْجِعُكُمْ فَيُنَبِّئُكُم بِمَا كُنتُمْ تَعْمَلُونَ إِنَّهُ عَلِيمُ بِذَاتِ الصُّدُور                                  

«اگر کفران بورزید، بدانید که خداوند از شما بی نیاز است؛ ولی در عین حال، کفران را هم بر بندگان خویش نمی‌پسندد، و اگر سپاس بگزارید، آن را بر شما می‌پسندد و هیچ بردارنده‌ای بار گناه دیگری را بر دوش نخواهد گرفت، سپس باگشتتان به سوی پروردگارتان است. آن گاه شما را از (حقیقت و نتیجه) آنچه کرده‌اید آگاه می‌سازد که او دانای راز دلهاست.»

5) آیه 38 سوره نجم : 

       أَلَّا تَزِرُ وَازِرَةٌ وِزْرَ أُخْرَى

« هیچ بردارنده‌ای بار گناه دیگری را بر ندارد ».

 بر عکس آنچه که معروف است که می گویند: «آتش که گرفت خشک و تر مى سوزد»، هیچ انسانی به جرم گناه دیگری مواخذه نمی گردد.

 همچنین در این مورد به آیات زیر دقت نمایید:

1- «كُلُّ نَفْسٍ بِمَا كَسَبَتْ رَهِینَةٌ» (مدثّر-38):

« هرکسی در گرو اعمال خودش است».

2-«لَهَا مَا كَسَبَتْ وَعَلَیْهَا مَا اكْتَسَبَتْ»  (بقره- 286):

«هركس هر چه [از كار نيك‏] به دست آورد، به سود او و هركس هر چه [از كار بد] به دست آورد، به زيان اوست‏»

3- و «لِكُلِّ امْرِئٍ مِّنْهُم مَّا اكْتَسَبَ مِنَ الْإِثْمِ (نور-11):

«هر يك از آنها به عقاب گناه خود خواهند رسيد»

3-         فَمَن يَعْمَلْ مِثْقَالَ ذَرَّةٍ خَيْرًا يَرَهُ * وَ مَن يَعْمَلْ مِثْقَالَ ذَرَّةٍ شَرًّا يَرَهُ(زلزال- 7و8)

«پس هر كس هموزن ذرّه‏اى كار خير انجام دهد آن را مى‏بيند(پاداش آن را میگیرد)

و هر كس هموزن ذرّه‏اى كار بد كرده آن را مى‏بيند(کیفر آن را دریافت میکند)».

توجه به این آیات کافی است که بدانیم :گناه هیچ کسی به پای دیگری نوشته نشده و پاداش هیچ کسی به دیگری داده نخواهد شد.

 

برخورد حديث پژوهان و صاحب نظران به لحاظ نوع نگاهشان به احاديث طينت بر سه قسم است:

الف: عالماني كه مفاد اين احاديث را از متشابهات دانسته اند و به كلي از اظهارنظر در خصوص محتواي اين اخبار باز ايستاده و فهم و مراد آن ها را دشوار دانسته اند.(مرحوم مجلسي ).

ب: محققاني كه اين احاديث را از اساس مردود شمرده و در اعتبار سندي و يا احيانا در محتواي آن ها خدشه نموده اند . مرحوم شعراني (ره) اين گونه اخبار را از حيث سند ضعيف دانسته اند و گر چه مشتمل بر تعدادي از احاديث معتبر نيز هستند، اما از آنجا كه اين احاديث مفادي مغاير با اصول مذهب و روايات معتبر شيعي دارند در نتيجه بايد به كناري نهاده شوند.

ج: بزرگاني كه در مقام تفسير و تحليل مفاد اين روايات برآمده و به تبيين محتوايي آن ها پرداخته اند.

این ديدگاه ،با فرض پذيرش روايات طينت پيش رفته، با رويكردي عرفاني يا فلسفي يا حديثي به تبيين يافته هاي خود پرداخته و آراء و نظرياتي را در مقام شرح و تفسير اخبار مورد نظر عرضه داشته است. شرح و بسط آراء و نظريات فرصت ديگري را مي طلبد.

« اشكالات وارده بر نظريات مذكور روشن است و ترك تفكر در امثال اين مسائل مشكل، كه عقل ما از احاطه به كنه آنها عاجز است، بهتر از ورود به اين مباحث و نظريات است؛ خصوصا در اين مسئله اي كه ائمه معصومين (عليهم السلام) از تفكر در اينگونه امور ما را نهي كرده اند».

البته، برخي دیگر نیز ، به جاي گفتگو درباره تضعيف سند روايات مزبور، در محتواي آنها خدشه نموده و با استناد به اين نكته كه مفاد آن ها، با آراي اهل سنت(عقيده اشعريان به جبر) همساز و با روايات اهل بيت (عليهم السلام) مبني بر اختيار انسان و نفي جبر در تضاد است اين روايات را بر تقيه حمل كرده اند.

                                                 پایان

   التماس دعا : والسلام علیکم و رحمه الله و برکاته   « تقی زاده»